شعر

حالِ من هیچ حالِ خوبی نیست! – پوریا پدرام‌نیا

پوریا پدرام‌نیا کنصفر

حالِ من هیچ حالِ خوبی نیست! حکم اینه! بریز! لازم کُن! دستتو رو کن و بگو «بُردَم!» منو با چن تا بوسه عازم کن! منو با چن تا بوسه عازم کن چن تا بوسه، که گرم و خوشرنگه عازمم کن به جای دوری که توش کسی با دلش نمی جنگه! …

بیشتر بخوانید »

امسال سال آخر عمر ماست! – سارا شاملو

سارا شاملو

امسال سال آخر عمر ماست! شیطانِ غم همیشه‌/خدا اینجاست! من مطمئن شدم که پس از ” آبان” ، در شهر ما بهار نمی‌آید حال تمامِ گم‌شده‌ها خوب است! آمارهای فاجعه، مطلوب است در کشوری به وسعتِ تاریکی، به هیچ‌کس فشار نمی‌آید! ■ امشب شلوغ‌تر شده این مترو، زل می‌زنم به …

بیشتر بخوانید »

لمس – یدالله رویایی

رویایی کنصفر

چشمی در زخم چشمی میانِ زخم میانِ زخم، چشم میان بود میانِ چشمی دیگر، زخم چشمِ آدمیان بود چشمی میانِ زخم میانِ زخمی چشم زخمی میانِ چشم در لمسِ دو چیز چیزِ سومی همیشه لمس می‌شود: لمس!   کنصفر در تلگرام

بیشتر بخوانید »

اگر روزی آن غار فرو ريزد – هوشنگ ایرانی

اگر روزی آن غار فرو ريزد به کجا پناه خواهند برد؟ به کجا پناه خواهند برد؟ اين مردمک‌هاي خون‌آلود تارهاي حيات‌شان را بر کدام گور، گوشه خواهند بست؟ آرام باش شطِ دور دست آرام باش. تو هنوز چشمان بي‌حرکت و مضطربِ آن ماهي کوچک را از دست نداده‌اي انبانت را …

بیشتر بخوانید »

بغلی از تنهایی – رضا براهنی

در خیابان چهار صبح هر کسی بامی دارد بر سر هر کسی باغی از خواب نهان دارد در سر لیک من مثل تو هستم – تنها – ای درخت، ای قفس خشک بهاری مدفون! سیم پر خار و درخشانی از اخترها، دور من، دور تو پیچیده از آفاق جهانی مجهول …

بیشتر بخوانید »