شعر ترجمه

شعرهایی از چنار علی

«چنار علی» با نام کامل «چنار علی احمد» شاعر کرد معاصر عراقی زاده‌ی یک ژانویه‌ی ۱۹۷۶ میلادی در سلیمانیه است. وی در دانشگاه بازرگانی سلیمیانە بە تحصیل پرداخت و در سال تحصیلی ١٩٩٣/١٩٩٢ فارغ‌التحصیل شد و به سال ١٩٩٨ به عنوان کارمند کتابخانه‌ی چوارباخ سلیمانیه مشغول به کار شد. او …

بیشتر بخوانید »

شعری از تریستان تزارا

سرود دادا شعری از تریستان تزارا برگردان: فرشاد صحرایی این ترانه‌ی یک دادائیست است که دادایی در قلبش داشت موتورش را از هم گسیخت دادایی در دلش داشت آسانسور حامل یک پادشاه بود او یک ماشین ظریف سنگین بود بازویش را قطع کرد و آن را برای پاپ رُم فرستاد …

بیشتر بخوانید »

ترانه‌ای از Irina Rimes – برگردان از نسترن عینی

می‌شکفم برای تو اما سرکوب می‌کنی مرا می‌خواهم بدوم و بدوم اما تو باز جلویم را می‌گیری می‌خواهم بگریم و تو می‌خواهی که خفه شوم چرا این‌طور می‌کنم؟ خودم را به دنیای تو پرتاب می‌کنم همانند یک کودک گوش فرا می‌دهم به تو بسیار خوب و از خود گذشته چرا …

بیشتر بخوانید »

شعری از اورلیا لاساک – برگردان: سروش علی‌نژاد

«او» نامی به من بده، یولسیز نامی به من بده تا منتظر تو بمانم من اینجا خواهم بود، آینه، آنجا و ما در مورد تو، من و دیگری در آینه صحبت خواهیم کرد به او خواهم پیوست در آنجا، کمی کج، بر لبه‌ی صندلی، به شیوه‌ی پرندگان. درد در رانم …

بیشتر بخوانید »

جشن شاه‌سوسمار – جیم موریسون

جیم موریسون

جشن شاه‌سوسمار جیم مریسون ترجمه فرشاد صحرایی   شیرها در خیابان هستند و پرسه می‌زنند وقت جفت‌گیری سگ‌هاست، هار، کف‌کرده هیولایی در قلب شهر در قفس افتاده تن مادرش در زمین تابستان پوسیده شده است از شهر فرار کرد به طرف جنوب رفت و از مرز گذشت آشوب و بی‌نظمی …

بیشتر بخوانید »

دو شعر از ازدمیر آصف – ترجمه: آرن احمدی

ازدمیر آصف

«خالد ازدمیر آرون» که با نام «ازدمیر آصف» مشهور است یکی از شاعران تاثیرگذار ترکیه به حساب می‌آید. او در سال ۱۹۲۳ در آنکارا متولد شد. پدر خود را در سال ۱۹۳۰ از دست داد و در همین سال به استانبول نقل مکان کرد. این تغییر سبب شد تا تحصیلات …

بیشتر بخوانید »

یک خیال – لوئیز گلیک

لوییز گلیک

چیزی به تو خواهم گفت: مردم هرروز می‌میرند و این تازه شروع است. هر روز در مرده‌شوی‌خانه‌ها پنجره‌های جدیدی متولد می‌شوند یتیم‌هایی جدید آنها با دستهایی درهم می‌نشینند سعی می‌کنند درباره‌ی این زندگی جدید تصمیم بگیرند سپس در گورستانند. بعضی‌هاشان برای بار اول آنها از گریه‌کردن ترسیده‌اند و گاهی از …

بیشتر بخوانید »

روزنامه عصر بوستون – تی اس الیوت

خوانندگان روزنامه‌ی عصر بوستون مثل ِ شاخه‌های ذرتِ رسیده در باد تاب‌ می‌خورند. وقتی غروب به آرامی در خیابان جان‌می‌گیرد و در بعضی شوق زندگی را بیدار می‌کند و به بعضی دیگر روزنامه‌ی عصر بوستون را می‌رساند از پله‌ها بالا می‌روم و زنگ در را می‌زنم، و خسته، روی می‌گردانم …

بیشتر بخوانید »

زنی سوخت – شیرکو بیکس

درختی سوخت دودش شعری گریان برای باغ نوشت. باغ که سوخت دودش داستانی بس غمگین برای کوه نوشت. کوه که سوخت دودش قصیده‌ای اشک‌آلود برای روستا نوشت. روستا که سوخت دودش نمایشنامه‌ای تراژیک برای شهر نوشت. در شهر اما زنی بود که زیبایی درخت و کوه و روستا و شهر …

بیشتر بخوانید »