امسال سال آخر عمر ماست! شیطانِ غم همیشه/خدا اینجاست!
من مطمئن شدم که پس از ” آبان” ، در شهر ما بهار نمیآید
حال تمامِ گمشدهها خوب است! آمارهای فاجعه، مطلوب است
در کشوری به وسعتِ تاریکی، به هیچکس فشار نمیآید!
■
امشب شلوغتر شده این مترو، زل میزنم به رفتنِ تلخ تو
افسوس! آرزوی قشنگ ما، با آخرین قطار نمیآید
باتوم میزنند وُ تو میپاشی، لبخند میزنی که قوی باشی
توی سکوتِ شیشهای ذهنت، راهی به جز فرار نمیآید
افتادهام کنار خیابانت، لب میدهم به نیمهی بیجانت
شوک دادنم به سردی لبهایت، دیگر به هیچ کار نمیآید
تاریک میکنی شب تلخم را، پس میدهی به من لبِ تلخم را
از یک دهانِ بستهی خونآلود، که زندگی به بار نمیآید!
یلداست؟ تف به این شب طولانی! یلداست؟ تف به این شبِ نکبتبار!
بین هزار کشته و زخمی که بوی خوش انار نمیآید!
در چشمهام تیلهی غم دارم، یک قطره تا سقوطِ تو کم دارم
بغضی که توی حنجرهام دارم، با رفتنت کنار نمیآید
لیوانبهدست، منتظرِ آبم، با قرص هم دوباره نمیخوابم
آبی که رنگ خون تو را دارد، صد سالِ آزگار نمیآید!
دارم درون آینه میمیرم، از انعکاسِ صورتکم سیرم!
لبخندهایِ بعدِ شبِ مستی، به صورت خمار نمیآید …
■
ما لحظههای تلختر از زهریم! ما چشمهای شورِ تر از زهریم
دیگر شبی شبیهِ شکر شیرین، در روز و روزگار نمیآید*
غم روی غم همیشه تلنبار است، خون شکلِ عاشقانهی رگبار است!
منجیِ مضحک و عوضیمان هم با اسبِ بالدار نمیآید
اینجا تمام سال زمستان است، اینجا تمام سال زمستان است
اینجا تمام سال زمستان است، در شهر ما بهار نمیآید
*بگذرد این روزگار تلختر از زهر/ بار دگر روزگار چون شکر آید