شعری از رسول پیره

روایتِ علاقه در عهدِ شباب

نگهداری از غم‌های ظریف و بیهوده در پستوی روح
مراقبت از غزلیاتِ شمس
دلجویی از غروبِ دوشنبه‌ها
و دلدادگی به پنجره‌های خانه با تماشای او شروع شد.

گذاشتم آفتاب به تنهایی‌ام بتابد
به خانه رفتم و به ترکیبِ فلفل و اسفناج
و پیدا کردنِ لغتی مهجور در دستِ دهخدا مشغول شدم
او را به ناگاه دیدم
مطمئنم
آن چهره‌ی گندمگون
مسیرِ باران‌ها را عوض کرد
علاقه
مثل آمدن سیلِ ناگهان
معماریِ زندگی را به‌هم ریخت

پنهان نمی‌کنم
که شکفتنِ لاله‌ی رُخَش
آثار عجیبی داشت؛
پنجره‌ها نورِ بیشتری گرفتند
کتاب‌ها کم‌حرف شدند
و نام‌گذاری گیاهان از همان روز شروع شد

پنهان نمی‌کنم
که آمدنِ او
کشف آتش در اولین برفِ کوهستان بود
به او که نگاه می‌کردم
سکوتم طولانی‌تر می‌شد یا شادی‌ام؟

غافل بودم
اگر شاخه‌های دو درخت بر هم بیفتند،
کدام زودتر می‌شکند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، استفاده از سرویس reCAPTCHA گوگل مورد نیاز است که موضوع گوگل است Privacy Policy and Terms of Use.

من با این شرایط موافق هستم .