زندگی شخصی چنگیزخان نویسنده: داگلاس آدامز مترجم: فرشاد صحرایی آخرین سواران در دود محو شدند و صدای سُم اسبهایشان در میان دوردست خاکستری عقبنشینی کرد. دود روی زمین ماند. از آفتاب رو به غروبی که مثل یک زخم باز در آسمان غرب دهان گشوده بود گذشت. در سکوت طنینانداز …
بیشتر بخوانید »داستانی از فیلیپ. کی. دیک
«روگ» داستانی از فیلیپ. کی. دیک ترجمهی فرشاد صحرایی سگ گفت: «روگ!» پنجههایش را بالای حصار گذاشت و نگاهی به اطراف انداخت. روگ به دو وارد حیاط شد. اول صبح بود و هنوز خورشید طلوع نکرده بود. هوا سرد و خاکستری بود، و دیوارهای خانه نم داشتند. سگ همانطور …
بیشتر بخوانید »داستانی از بن لوری
«بازیکن بیسبال و گراز دریایی» نوشتهی بن لوری ترجمه از فرشاد صحرایی روزی روزگاری یک بازیکن بیسبال وجود داشت. در لیگهای مهم بازی میکرد و کلی پول درمیآورد. مردم از سرتاسر دنیا برای دیدن بازیهایش میآمدند. ولی بازیکن بیسبال خوشحال نبود. و هیچکس علتش را نمیدانست. شبها در خانهاش …
بیشتر بخوانید »داستانی از الکس ترنر – برگردان: فرشاد صحرایی
«سه انتخاب» داستانی از الکس ترنر برگردان: فرشاد صحرایی در تونل متوجه شدم که سه انتخاب دارم. وقتی فکر کردم که این پیشنهاد از لطفشان است، ماندم که آیا فهمیدهاند که چه دوراهیای را روبرویم فرستادهاند. مشکل آنجا بود، اگر به انعکاست در آینهی طرف چپ نگاه میکردم، تصویر واقعیات …
بیشتر بخوانید »انتقام – داستانی از ایزابل آلنده
ایزابل آلنده| Isabel Allende (شیلی – 1942) نویسندهی شیلیاییتباری که در لیمای پرو متولد شد. والدینش در آن کشور امور دیپلماتیک را بر عهده داشتند. در سانتیاگوی شیلی، کار در سازمان خواروبار جهانی را آغاز نمود و پس از آن به حرفهی روزنامهنگاری روی آورد. او هماکنون در ایالت ساحلی …
بیشتر بخوانید »داستان «خودکار نوکساچمهای محمدعلی کلی»، بن لوری
داستان «خودکار نوکساچمهای محمدعلی کلی»، بن لوری ترجمه: فرشاد صحرایی محمدعلی یک خودکار موردعلاقه داشت. یک روز در داروخانه آن را پیدا کرد. خودکار ویژگی خاصی نداشت. فقط یک خودکار نوکساچمهای. پلاستیک شفاف. درپوشش آبیرنگ بود. محمدعلی هنگامی که از بوکس فاصله گرفته بود این خودکار را پیدا کرد. …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه «چرا دیگر نمیتوانم بدون اینکه بخندم به یک زیرانداز سفری نگاه کنم؟» – یوکیکو موتویا
رفته بود داخل، بنابراین هیچ راهی نبود که او دیگر بیرون نرود. تنها چیزهایی که در آنجا بودند یک قالیچه و یک آینه بود. او آنجا چکار میکرد؟ لباسهایمان را امتحان میکرد، البته. بیوقفه، از بعد از ظهر تا الان. هر وقت از او میپرسیدم: «اونجا چیکار میکنی خانوم؟» او …
بیشتر بخوانید »دست – بنجامین پرسی (ترجمه: یاشین آزادبیگی)
بنجامین پرسی Benjamin Percy در روز ۲۹ مارس ۱۹۷۹ در آمریکا و در شهر یوجینِ ایالت اورگان متولد شد. مدت کوتاهی از دوران کودکیاش را در هاوایی سپری نمود و از همان موقع علاقهاش را به نوشتن نشان داد. در دانشگاه براون باستانشناسی خواند اما این رشته چندان به مذاقش …
بیشتر بخوانید »مرد بادامزمینیفروش – نورا گلیکمان (ترجمه: یاشین آزادبیگی)
نورا گلیکمان (آرژانتین، ۱۹۴۳ – ) Nora Glickman دانشیارِ گروه زبانهای رومیاییِ کالجِ کوئینز در دانشگاه شهریِ نیویورک است. در سال ۱۹۸۳ یکی از جانهای او¹ و در سال ۱۹۸۶ لِیب مالاج و تجارت بردههای سفید² را منتشر کرد. تخصص او در بررسی ادبیات آمریکای لاتین است و برخی از داستانهای کوتاهش به …
بیشتر بخوانید »میخواهم قلقش بیاید دستم – جی. دی. سلینجر
این کشور یکی از آیندهدارترین مردان جوانی را که تا به حال در بازی «پینبال» ظاهر شدهاند وقتی از دست داد که پسرم ـ هری ـ به ارتش فراخوانده شد. به عنوان پدرش احساس نمیکردم که همین دیروز به دنیا آمده، ولی هر وقت به این پسر نگاه میکردم میتوانستم …
بیشتر بخوانید »