لاسلو کراسناهورکایی (László Krasznahorkai) نویسنده و رماننویس برجسته مجارستانی است که در سال ۲۰۲۵ به دریافت جایزه نوبل ادبیات نائل شد. او در سال ۱۹۵۴ در شهر گیولا به دنیا آمد و از دهه ۸۰ میلادی فعالیت ادبی خود را آغاز کرد. آثار او به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شدهاند.
سبک ادبی کراسناهورکایی، ترکیبی است از جملات بلند و جریان ذهن، تأملات فلسفی، و نثری که مرز بین داستان و بیانیه را کمرنگ میکند. او به جای تمرکز بر پیرنگ و کنش، اغلب در نوشتههایش بر سرگردانی انسانی، تکرار، بیمعنایی و جستوجوی معنا متمرکز است.
از آثار برجسته او میتوان به «تانگوی شیطان»، «مالیخولیای مقاومت»، و «آخرین گرگ» اشاره کرد. تمام آثار ذکرشده به زبان فارسی ترجمه شده است.
یکی از نکات جالب درباره کراسناهورکایی، همکاریاش با سینماگر مشهور مجار «بِلا تار» (Béla Tarr) است. چند اثر او به فیلم تبدیل شدهاند یا در خلق فیلمنامه مشارکت داشته است:
-
Sátántangó (۱۹۹۴)، فیلم ۷ ساعتهای که اقتباسیست از رمان «تانگوی شیطان».
-
Werckmeister Harmonies (۲۰۰۰) بر پایهی رمان «مالیخولیای مقاومت» ساخته شده است.
-
The Turin Horse (۲۰۱۱) فیلمنامه مشترکِ تار و کراسنهاورکای دارد.
اگر به ادبیات فلسفی، زبان پیچیده و تجربههای نوآورانه در روایت علاقهمند باشی، آثار این نویسنده یکی از بهترین انتخابهاست برای کاوش ادبی و ذهنی.
در ادامه داستانی از این نویسنده توسط «سروش علینژاد» از متن انگلیسی برگردان شده است. اما پیش از مطالعه داستان باید توضیحی درباره سبک خاص آن ارائه شود.
کتاب The World Goes On یکی از برجستهترین آثار لاسلو کراسناهورکایی است. این مجموعه شامل ۲۱ متن کوتاه است که مرز میان داستان، جستار و تأمل فلسفی را از میان برمیدارد. ناشر اصلی کتاب (New Directions) آن را به سه بخش با عنوانهای Speaks / Narrates / Bids Farewell تقسیم کرده است. داستان «او میخواهد فراموش کند» که در ادامه ترجمه شده، در بخش نخست قرار دارد.
نثر کراسناهورکایی در این مجموعه به خاطر جملات بسیار بلند، جریان سیال ذهن و ریتم موسیقاییاش شناخته میشود. بسیاری از داستانها عمداً از ساختار کلاسیک فاصله دارند و بیشتر به بیانیههای ذهنی یا مناجات درونی شباهت دارند. همین ویژگی باعث شده منتقدان The Guardian و 4Columns آن را اثری بدانند که حد مرز میان تفکر و روایت را محو میکند.
تمهای اصلی کتاب شامل سرگردانی، فروپاشی معنا، اضطراب متافیزیکی و جستوجوی رستگاری در جهانی بیثبات است. در برخی متون، مانند «The Swan of Istanbul»، نویسنده حتی با فرم فیزیکی کتاب بازی میکند و بخشهایی را با صفحات خالی یا پانوشتهای طولانی جایگزین کرده است.
ترجمه انگلیسی کتاب حاصل همکاری سه مترجم برجسته است: John Batki، Ottilie Mulzet و George Szirtes که هر سه بهخوبی توانستهاند صدای شاعرانه و فلسفی کراسناهورکایی را حفظ کنند.
در مجموع، The World Goes On نه یک مجموعهداستان معمولی، بلکه چرخهای از روایتهای فلسفی و شاعرانه است که ذهن خواننده را در سفری میان اندیشه، زبان و نیستی فرو میبرد.
***
او میخواهد فراموش کند
لاسلو کراسناهورکایی
برگردان: سروش علینژاد
ما وسطِ یک حسابکشی تلخ و بدبینانه از خودمان هستیم؛ بهعنوانِ فرزندانِ نهچندان درخشانِ عصری نهچندان مهم، عصری که فقط وقتی خودش را واقعاً کامل میداند که هر آدمی در آن بعد از دستوپا زدن و فرسودهشدن در یکی از تاریکترین دورانهای تاریخ بشر، بالاخره به آن هدفِ غمانگیز و موقتاً بدیهی برسد: فراموشی. این عصر میخواهد از یاد ببرد که همهچیز را خودش، بیهیچ کمکی از بیرون، قمار کرده و باخته است؛ و اینکه دیگر نمیتواند تقصیر را گردنِ چیزهایی ناشناخته، یا سرنوشت، یا نیرویی تاریک و دورازدسترس بیندازد. ما خودمان این کار را کردیم: خدایان و آرمانها را کنار زدیم. ما میخواهیم فراموش کنیم، چون حتی جرأتِ پذیرفتنِ شکست تلخمان را هم نداریم. چون دود و الکل ویرانگر، هرچه از شخصیت در ما مانده بود، از بین برده است. در واقع، دود و مشروبات ارزانقیمت* تنها چیزیست که از اشتیاقِ آن مسافرِ فلسفیِ قدیمی برای رسیدن به دنیای فرشتگان باقی مانده. دودِ سمیِ برجایمانده از حسرت، و الکلِ تهوعآوری که از ترکیب دیوانهوارِ وسواس و افراط به جا مانده است.
نه، تاریخ به پایان نرسیده، و هیچچیز تمام نشده است؛ دیگر نمیتوانیم خودمان را با این خیال فریب دهیم که همهچیز با ما به پایان رسیده. ما فقط چیزی را ادامه میدهیم، به شکلی نگهش میداریم؛ چیزی ادامه دارد، چیزی هنوز زنده است.
ما هنوز هم آثار هنری خلق میکنیم، اما دیگر حتی دربارهی چگونگیِ آن حرفی نمیزنیم؛ دیگر هیچچیز در آن برانگیزاننده نیست. ما همهی آنچیزی را که تا امروز به آن «ذاتِ انسان بودن» (la condition humaine) میگفتند، بهعنوانِ پیشفرض خود میپذیریم و با انضباطی سخت و وظیفهشناسانه -در واقع بیهیچ درکی واقعی- از آن پیروی میکنیم؛ اما در حقیقت، در مردابی از دلزدگی و ناامیدی فرو میرویم و دوباره در آبهای گلآلودِ کلیتِ قابلتصورِ هستیِ انسانی غرق میشویم.
ما دیگر حتی اشتباهِ جوانهای جسور را هم تکرار نمیکنیم؛ دیگر ادعا نمیکنیم که داوریِ ما آخرین داوری** است، یا اینکه راه به پایان رسیده. نمیتوانیم چنین ادعایی بکنیم، چون دیگر هیچچیز معنایی ندارد. برای ما، آثار هنری دیگر نه روایت دارند و نه زمان؛ و نمیتوانیم بگوییم که دیگران هم روزی خواهند توانست معنایی برای چیزها پیدا کنند. ما اعلام میکنیم که بیفایده بوده اگر بخواهیم سرخوردگیمان را نادیده بگیریم و بهسوی هدفی والاتر یا نیرویی برتر قدم برداریم؛ تلاشهای ما بارها و به شکلی خفتبار شکست خوردهاند. بیهوده است اگر دربارهی طبیعت حرف بزنیم، طبیعت خودش چنین چیزی را نمیخواهد؛ حرف زدن از امر الهی هم فایدهای ندارد، چون امر الهی هم چنین چیزی را نمیخواهد. و در هر حال، هرقدر هم که بخواهیم، نمیتوانیم دربارهی چیزی جز خودمان حرف بزنیم، چون فقط توانِ حرف زدن دربارهی تاریخ را داریم، دربارهی وضعیتِ انسانی، دربارهی آن ویژگیِ تغییرناپذیری که ماهیتش تنها برای ما معنا و جذابیتی دارد؛ وگرنه، از دیدِ آن «امر الهیِ دیگر»، این ماهیتِ ما در واقع، شاید هیچ اهمیتی نداشته باشد. نه حالا، نه هیچوقت.
* عبارت cheap spirits در انگلیسی دو معنا را همزمان تداعی میکند: از یکسو به معنای «مشروبات الکلی ارزانقیمت» است، و از سوی دیگر، «روحها یا نیروهای پست و بیارزش». نویسنده عمداً از این ایهام استفاده میکند تا هم به زوال معنویت انسان اشاره کند و هم به فروغلتیدن او در مصرفگرایی و پوچی. ازاینرو، میتوان آن را بسته به لحن ترجمه، به دو شکل تفسیر کرد:
۱. تأکید مادیتر: «مشروبات ارزانقیمت»
۲. تأکید استعاریتر: «روحهای پست»
هر دو معنا در متن همزمان حضور دارند و به تلخیِ فروپاشی معنای زندگی اشاره میکنند. در اینجا به دلیل اینکه متن حالوهوایی مادیتر و تلختر پیدا کند از مشروبات ارزانقیمت استفاده شده است.
**عبارت «آخرین داوری» (the last judgment) اشارهای میانمتنی به باور مسیحی «داوری نهایی» دارد؛ رویدادی در پایان زمان که در آن مسیح، مردگان و زندگان را داوری میکند. نویسنده با آوردنِ این تعبیر، بهصورت طعنهآمیز به ادعای انسانِ مدرن برای تعیینِ «پایانِ تاریخ» و «داوریِ نهاییِ حقیقت» اشاره میکند.
کنصفر نقطه صفر ادبیات