شعر

رسم‌های قدیمی – بهزاد زرین‌پور

– دست از سرم بردار روی شانه‌ام بگذار که تاب کشیدن آن‌همه تابوت را نداشت از دفتر نقاشی‌ام یک پرده بیشتر نمانده بود آن هم گذاشته بودم که رقص‌های تازه‌تری رسم کنم شنیدم: «این انگشت را برای اجازه گذاشته‌اند، نه اشاره! تو باید قصه‌های مادربزرگ را باور کنی چه یکی …

بیشتر بخوانید »

ایا زندگانی – شعری از اسماعیل خویی

ایا زندگانی! من از ترس می‌ترسم! ای زندگانی که می‌افکند سایه‌ی شومی از مرگ بر هرچه‌هایت، و مِهدودی از «این دگر چیست؟» می‌گسترد بر چه‌هایت؛ و کارش جز این نیست که غافل بدارد مرا از تو، چندانک، چو با رخشه‌های دل‌انگیز، چشمک‌زنان، گاه و بیگاه، درخشان شوی، آذرخشانه و اینک …

بیشتر بخوانید »

منظومه‌ی زیبای زخمی من – محمدجعفر سلگی

منظومه‌ی زیبای زخمی من بر من ببخش بانو ، تقدیر توست این شعر تشییعِ باشکوهِ تصویر توست این شعر پرده‌ی اول خواب رنگ‌ها زیبای زخمی من سرشار از کرشمه تاریخ در نگاهش اعجازِ رنگ و رَشمه یک کوزه ناز بر کِتف آنجاست پای چشمه چشمان بی‌گناهش هر یک مسیح دیگر …

بیشتر بخوانید »

شعری از نرگس یاری

سلام آقای «شین» و شین ابروهاش را داد بالا تیتراژ که به بازیگران رسید برای آخرین اعتراض مدنی از نقطه تراشید.   زیرنویس به تپش افتاد و صفحه با عشوه‌های حروف الفبا صحنه‌ای‌تر شد دال جیم طا کاف   گم‌‌ شدی بین سی‌ویک حرف   – بادندانه‌های خالی چند کلمه …

بیشتر بخوانید »

ترانه‌ای از بنفشه کمالی

بنفشه کمالی

نمی‌گم برات بهترین ماشینِ اتوماتِ یک‌دنده رو می‌خرم ولی دنده‌هام نرم و چشمام کور! با تاکسی تو رو سینما می‌برم رو لب‌هات می‌تونم تمرکز کنم که دیوونه‌ی «طعم گیلاس» شم که یه «مرد معمولی» باشم ولی کنار تو که راه می‌رم خاص شم می‌تونم تو رو با زبون ِ نگام …

بیشتر بخوانید »

در ابتدا نوشتن بود – شعری از محمد آزرم

محمد آزرم

در ابتدا نوشتن بود          من در نوشتن بود من نوشتن بود            همان دلیل که دو رگه بر می‌دارد از راز و به هرکدام یک گوش می‌دهد تا چشم به مزامیر جبران شود آن دهان که فرقه می‌کند شتاب می‌اندازد و قدرت …

بیشتر بخوانید »

در این زمانه‌ی الکل، در این زمانه‌ی خون – شعری از محدثه میرجعفری

محدثه میرجعفری

در این زمانه‌ی الکل، در این زمانه‌ی خون پریده از سر خوابت پرنده‌ای که منم به پنبه سر نبریدم که عاشقم بشوی منی که تیغم و از صخره‌ی تو می‌شکنم منی که دختریم نخ‌به‌نخ زمستان شد که زیر بهمنت آهسته شانه خم کردم تمام زندگیم بوی کهنگی می‌داد ولی برای …

بیشتر بخوانید »

بیا که از آنجاهاتِمان شروع کنیم – میلاد قمری

بیا که از آنجاهاتِمان شروع کنیم زعیم مصله‌ی مُهراکهیر چرکه‌ی لب عتیق هلهله تقدیسِماسِمانه‌ی ما از اولین مثلا روزهای شوماشوم از اولینِ هزاران کریه، واویلا “سَبَقتَنی ایلی (ما) سَبَقتَنی ایلی”   بیا بیا آنجاهاتِمان فرو بچپیم خزاخزیدنمان راست باشد و اصلا_ به هیچ جای جهان‌هاتِمان نباشد و ترش سماق میک …

بیشتر بخوانید »

من نه از بی‌کفنی‌ست که زنده‌ام – شعری از کاوه خازه

کاوه خازه

من نه از بی‌کفنی‌ست که زنده‌ام نه از بی‌دینی که مسلمان زنده‌ام چون مرگ را قبول ندارم مسلمانم چون خدا را در افکار من سرک نکش یا پاچه‌‌هایت را ور بزن که لجن مال نشوی چون باکرگی مریم و تولد عیسی به خدا مشکوکم کرده خدا را می‌بینم که در …

بیشتر بخوانید »