منظومهی زیبای زخمی من بر من ببخش بانو ، تقدیر توست این شعر تشییعِ باشکوهِ تصویر توست این شعر پردهی اول خواب رنگها زیبای زخمی من سرشار از کرشمه تاریخ در نگاهش اعجازِ رنگ و رَشمه یک کوزه ناز بر کِتف آنجاست پای چشمه چشمان بیگناهش هر یک مسیح دیگر …
بیشتر بخوانید »شعری از نرگس یاری
سلام آقای «شین» و شین ابروهاش را داد بالا تیتراژ که به بازیگران رسید برای آخرین اعتراض مدنی از نقطه تراشید. زیرنویس به تپش افتاد و صفحه با عشوههای حروف الفبا صحنهایتر شد دال جیم طا کاف گم شدی بین سیویک حرف – بادندانههای خالی چند کلمه …
بیشتر بخوانید »ترانهای از بنفشه کمالی
نمیگم برات بهترین ماشینِ اتوماتِ یکدنده رو میخرم ولی دندههام نرم و چشمام کور! با تاکسی تو رو سینما میبرم رو لبهات میتونم تمرکز کنم که دیوونهی «طعم گیلاس» شم که یه «مرد معمولی» باشم ولی کنار تو که راه میرم خاص شم میتونم تو رو با زبون ِ نگام …
بیشتر بخوانید »در ابتدا نوشتن بود – شعری از محمد آزرم
در ابتدا نوشتن بود من در نوشتن بود من نوشتن بود همان دلیل که دو رگه بر میدارد از راز و به هرکدام یک گوش میدهد تا چشم به مزامیر جبران شود آن دهان که فرقه میکند شتاب میاندازد و قدرت …
بیشتر بخوانید »در این زمانهی الکل، در این زمانهی خون – شعری از محدثه میرجعفری
در این زمانهی الکل، در این زمانهی خون پریده از سر خوابت پرندهای که منم به پنبه سر نبریدم که عاشقم بشوی منی که تیغم و از صخرهی تو میشکنم منی که دختریم نخبهنخ زمستان شد که زیر بهمنت آهسته شانه خم کردم تمام زندگیم بوی کهنگی میداد ولی برای …
بیشتر بخوانید »بیا که از آنجاهاتِمان شروع کنیم – میلاد قمری
بیا که از آنجاهاتِمان شروع کنیم زعیم مصلهی مُهراکهیر چرکهی لب عتیق هلهله تقدیسِماسِمانهی ما از اولین مثلا روزهای شوماشوم از اولینِ هزاران کریه، واویلا “سَبَقتَنی ایلی (ما) سَبَقتَنی ایلی” بیا بیا آنجاهاتِمان فرو بچپیم خزاخزیدنمان راست باشد و اصلا_ به هیچ جای جهانهاتِمان نباشد و ترش سماق میک …
بیشتر بخوانید »من نه از بیکفنیست که زندهام – شعری از کاوه خازه
من نه از بیکفنیست که زندهام نه از بیدینی که مسلمان زندهام چون مرگ را قبول ندارم مسلمانم چون خدا را در افکار من سرک نکش یا پاچههایت را ور بزن که لجن مال نشوی چون باکرگی مریم و تولد عیسی به خدا مشکوکم کرده خدا را میبینم که در …
بیشتر بخوانید »غم – شعری از محمد حسینیمقدم
غم استمرار بی تعلقی است و من، استمرار غمم قطاری که دل به ایستگاه میبندد از مسافرانش متنفر است آنگونه که من از زندگی و پروانهای که در پیله خودکشی میکند آینده را خوب میشناسد آنگونه که من استمرار را بیابان از پشت شیشه عبور کرد و همکوپهای سیگاری کشید …
بیشتر بخوانید »هوای مجروح – سیاوش عبداللهنژاد
هوای مجروح دهان باز کرده باز در شهری که زخمهاش همیشه با دهانی باز میخوابند اینجا مشت؛ دهن کجی میکند به آنکه همیشه دندان نشان میدهد و کلاغهای عصیان سر به هوا میمانند در راس تیر گورستان؛ تنگ اتاقهاییست که مرگ را به زور دست و پاش کردهاند. هنوز باتوم …
بیشتر بخوانید »ژوئیسانس – اسماعیل شهیدی
تلفن که زنگ میخورد کسی در من بیدار میشود از لابلای چرخهدندههای زمان خسته و کوفتهتر میافتد لابلای چرخهای دیگر که به مراتب خستهکنندهتر. همیشه صدایی هست در پشت تمام تلفنها که میپرسد: “دنبال چه کسی میگردی؟” همیشه پای یک دیگر در کار است که باید بگردیم مثل عقربهها تلفن …
بیشتر بخوانید »