ایا زندگانی – شعری از اسماعیل خویی

ایا زندگانی!

من از ترس می‌ترسم!
ای زندگانی
که می‌افکند سایه‌ی شومی از مرگ بر هرچه‌هایت،
و مِهدودی از «این دگر چیست؟» می‌گسترد بر چه‌هایت؛
و کارش جز این نیست
که غافل بدارد مرا از تو،
چندانک،
چو با رخشه‌های دل‌انگیز،
چشمک‌زنان،
گاه و بیگاه،
درخشان شوی،
آذرخشانه و اینک آنک،
در اینجای و آنجای ابری ترِ یادهایم،
به هر جا که باشم ز بیدرکجا من،
به هر بار
دگر بار
بسی بیشتر از کمی پیشتر
تنگ و تاریک یابم دلم را برایت.
بکُش در دل و جان من ترس را،
تا دلیری
مرا مست‌تر دارد از نوشِ هستی فزایت؛
و
دل و جانِ در خود اسیرِ مرا
رهاتر کند در دل و جانِ از خود رهایت.

ایا زندگانی!
خوشا، با پر و بالی از هستن‌آگاهیِ ناب
پریدن در اوج زلال فضایت؛
پس، آنگه دگردیسیِ چرخه‌‌مانندِ هستی به مستی و
مستی به هستی،
که می‌زاید از نوشِ نابِ هوایت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، استفاده از سرویس reCAPTCHA گوگل مورد نیاز است که موضوع گوگل است Privacy Policy and Terms of Use.

من با این شرایط موافق هستم .