شعری از فخرالدین سعیدی

باد بود
در کوچه
صدای گزمه و بوی خون تیهو می‌آمد
ای مرگ!
خواهر بی‌بدیل من! ای مرگ!
کلمات من چنگال‌های تیزی دارند
اما من
تو را به بوسه‌ای شعر می‌کنم
می‌نشینم
چشم می‌بندم
و از سفره
هنوز بوی کرفس تازه می‌آید
کلمه‌ای بودم هرزه
روی تمام زبان‌ها
اسبی سرکش
بادی که در گوش جهان وزیدم
و خدایم دلواپسی شمشادها بود
که روی من طپانچه کشید

فخرالدین سعیدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، استفاده از سرویس reCAPTCHA گوگل مورد نیاز است که موضوع گوگل است Privacy Policy and Terms of Use.

من با این شرایط موافق هستم .