Tag Archives: شعر

شعری از بهرنگ قاسمی

از ابرهای چوبی آواز پرنده می‌چکید و ناودان خیانتی تحمیلی بود به خانه‌های بی‌سقف وقتی بوی باروت تا مغز اجزای بی‌جان نفوذ کرده‌ بود! روی تمام الفبا شبانه مین‌ گذاشتیم و با رمزِ تشنگی‌ دل به دریا زدیم و راه افتادیم ما، براده‌ای از رنج‌های از یاد رفته بودیم، با …

Read More »

شعری از نرگس یاری

سلام آقای «شین» و شین ابروهاش را داد بالا تیتراژ که به بازیگران رسید برای آخرین اعتراض مدنی از نقطه تراشید.   زیرنویس به تپش افتاد و صفحه با عشوه‌های حروف الفبا صحنه‌ای‌تر شد دال جیم طا کاف   گم‌‌ شدی بین سی‌ویک حرف   – بادندانه‌های خالی چند کلمه …

Read More »

در ابتدا نوشتن بود – شعری از محمد آزرم

محمد آزرم

در ابتدا نوشتن بود          من در نوشتن بود من نوشتن بود            همان دلیل که دو رگه بر می‌دارد از راز و به هرکدام یک گوش می‌دهد تا چشم به مزامیر جبران شود آن دهان که فرقه می‌کند شتاب می‌اندازد و قدرت …

Read More »

بیا که از آنجاهاتِمان شروع کنیم – میلاد قمری

بیا که از آنجاهاتِمان شروع کنیم زعیم مصله‌ی مُهراکهیر چرکه‌ی لب عتیق هلهله تقدیسِماسِمانه‌ی ما از اولین مثلا روزهای شوماشوم از اولینِ هزاران کریه، واویلا “سَبَقتَنی ایلی (ما) سَبَقتَنی ایلی”   بیا بیا آنجاهاتِمان فرو بچپیم خزاخزیدنمان راست باشد و اصلا_ به هیچ جای جهان‌هاتِمان نباشد و ترش سماق میک …

Read More »

من نه از بی‌کفنی‌ست که زنده‌ام – شعری از کاوه خازه

کاوه خازه

من نه از بی‌کفنی‌ست که زنده‌ام نه از بی‌دینی که مسلمان زنده‌ام چون مرگ را قبول ندارم مسلمانم چون خدا را در افکار من سرک نکش یا پاچه‌‌هایت را ور بزن که لجن مال نشوی چون باکرگی مریم و تولد عیسی به خدا مشکوکم کرده خدا را می‌بینم که در …

Read More »

غم – شعری از محمد حسینی‌مقدم

محمد حسینی‌مقدم

غم استمرار بی تعلقی است و من، استمرار غمم قطاری که دل به ایستگاه می‌بندد از مسافرانش متنفر است آن‌گونه که من از زندگی و پروانه‌ای که در پیله خودکشی می‌کند آینده را خوب می‌شناسد آن‌گونه که من استمرار را بیابان از پشت شیشه عبور کرد و هم‌کوپه‌ای سیگاری کشید …

Read More »

هوای مجروح – سیاوش عبدالله‌نژاد

سیاوش عبدالله‌نژاد

هوای مجروح دهان باز کرده باز در شهری که زخم‌هاش همیشه با دهانی باز می‌خوابند اینجا مشت؛ دهن کجی می‌کند به آنکه همیشه دندان نشان می‌دهد و کلاغ‌های عصیان سر به هوا می‌مانند در راس تیر گورستان؛ تنگ اتاق‌هایی‌ست که مرگ را به زور دست و پاش کرده‌اند. هنوز باتوم …

Read More »

ژوئیسانس – اسماعیل شهیدی

اسماعیل شهیدی

تلفن که زنگ می‌خورد کسی در من بیدار می‌شود از لابلای چرخه‌دنده‌های زمان خسته و کوفته‌تر می‌افتد لابلای چرخه‌ای دیگر که به مراتب خسته‌کننده‌تر. همیشه صدایی هست در پشت تمام تلفن‌ها که می‌پرسد: “دنبال چه کسی می‌گردی؟” همیشه پای یک دیگر در کار است که باید بگردیم مثل عقربه‌ها تلفن …

Read More »

آه را می‌کشم درون خودم – علی‌ سالاروند

علی‌ سالاروند

آه را می‌کشم درون خودم بغض تنها سلاح من بوده بعد «رفتن» که نام دیگر توست تیغ تنها رفیق تن بوده به تو خواهم رسید یا… هرگز! تو، که پنهان درون شب هستی می‌شکافم تو را… سپس شب را تو، که یادآور دو لب هستی دو لبی که سکوت را …

Read More »

به سرسلامتی شاعر و رفیق و زنم – سارا سلماسی

سارا سلماسی

به سرسلامتی شاعر و رفیق و زنم به مارهای خزیده در آستین و تنم به غیرت از رگِ مردی که از رگم بزنم بریز و مست بنوشم که از سرت نپرم که شعر باشی و از من بلند گریه کنی کنار اسم زنم «هی لوند» گریه کنی که بی‌هواخوری‌ات، توی …

Read More »