هوای مجروح
دهان باز کرده باز
در شهری که زخمهاش
همیشه با دهانی باز میخوابند
اینجا مشت؛ دهن کجی میکند
به آنکه همیشه دندان نشان میدهد
و کلاغهای عصیان
سر به هوا میمانند
در راس تیر
گورستان؛
تنگ اتاقهاییست
که مرگ را به زور دست و پاش کردهاند.
هنوز باتوم میتواند
پهلو به پهلوی شکم بخوابد
دنبال کوچه را از گیسهای مادرم بگیرد
و در گودی چشم محل
یک مشت کبود
چال کند.
کسی از میان ابرهای بیتفاوت نظارهمان نمیکند
ایمان بیاور
به آیههای خاکی
و ناتوان دستهای ترک ترک
اینجا آخر سرزمینهاست
در ادامهی برهوت و شب…
ما در ادامهی خیابانهای ایست
کوچههای شلیک
خانه کردهایم
پنجرهها را ببند
هوا پر از ذرّات سمی است
سیاوش عبداللهنژاد