در ابتدا نوشتن بود من در نوشتن بود
من نوشتن بود همان دلیل که دو رگه بر میدارد از راز و
به هرکدام یک گوش میدهد تا چشم به مزامیر جبران شود
آن دهان که فرقه میکند شتاب میاندازد و قدرت برمیدارد
در هم جاری میشود و از هم بیرون میآید:
از تو سرریزم توی سرم برای یعنیها
در سنگ معینترم در جنگ تنها
به قول نامعروف
خود به جای خویشتن معنی ندارد
نشود و شد بریزم به سنگها
بریزم سر به قول تو به جای نامفروض
تن بریزم افتاده از نا هزارتر
شنوای یعنیها
در سر محابا نکنی که حال ما نه چنین
هنوز هیچ هنوز آواز
هنوز منعکس میشود هنوز
میریزد از من محابا
حتی نه نه حتی بیخبر
ای بانیان! مدت بالا گیر در شفق انسان بیانسان بینی
تنهایی شبیه لوتوس
نشسته بر رایحهای از عینهای حرام
ببرها به وجد نیاورده ابر کند به جای تمام
محمد آزرم