اگر روزی آن غار فرو ريزد به کجا پناه خواهند برد؟ به کجا پناه خواهند برد؟ اين مردمکهاي خونآلود تارهاي حياتشان را بر کدام گور، گوشه خواهند بست؟ آرام باش شطِ دور دست آرام باش. تو هنوز چشمان بيحرکت و مضطربِ آن ماهي کوچک را از دست ندادهاي انبانت را …
بیشتر بخوانید »بایگانی/آرشیو برچسب ها : کنصفر
بغلی از تنهایی – رضا براهنی
در خیابان چهار صبح هر کسی بامی دارد بر سر هر کسی باغی از خواب نهان دارد در سر لیک من مثل تو هستم – تنها – ای درخت، ای قفس خشک بهاری مدفون! سیم پر خار و درخشانی از اخترها، دور من، دور تو پیچیده از آفاق جهانی مجهول …
بیشتر بخوانید »دوشیزه – ماریو بارگاس یوسا
همسن و سال ژولیت شکسپیر است، چهارده سال دارد و مثل ژولیت سرگذشتى فاجعهبار و رمانتیک. زیباست، بهخصوص اگر از نیمرخ تماشایاش کنى. صورت کشیده و زیبایاش با گونههاى برجسته و چشمهاى درشت و کم و بیش بادامى نشان از تبار دور شرقى دارد. دهانش نیمهباز است، جورى که انگار …
بیشتر بخوانید »روزنامه عصر بوستون – تی اس الیوت
خوانندگان روزنامهی عصر بوستون مثل ِ شاخههای ذرتِ رسیده در باد تاب میخورند. وقتی غروب به آرامی در خیابان جانمیگیرد و در بعضی شوق زندگی را بیدار میکند و به بعضی دیگر روزنامهی عصر بوستون را میرساند از پلهها بالا میروم و زنگ در را میزنم، و خسته، روی میگردانم …
بیشتر بخوانید »