اگر روزی آن غار فرو ريزد
به کجا پناه خواهند برد؟
به کجا پناه خواهند برد؟
اين مردمکهاي خونآلود
تارهاي حياتشان را بر کدام گور، گوشه خواهند بست؟
آرام باش شطِ دور دست
آرام باش.
تو هنوز چشمان بيحرکت و مضطربِ آن ماهي کوچک را
از دست ندادهاي
انبانت را باز کن
ببين
آنها هنوز نگرانند
آرام باش شطِ دور دست
هنوز خروشِ ناخنهايي که دنيا را ميخراشند
و آن آتشي را که در تو باد جستجو ميکنند
خاموش شده است
آن آتشِ سياه خواهد آمد
و نيهاي لرزان را خواهد خرد کرد
خواهد کوبيد
خواهد نابود کرد
آرام باش… بلندترين موج
آرام باش در آن هنگام
که تو دستِ نابودکنندهات را پايين آوردي
اين تختهپارههاي نقابپوش عريان خواهند شد
و چه چشمانِ گستاخي
که از شرم فرو خواهند ريخت .
آرام باش… طوفانِ ناآشنا
اين غبارها پَستي خواهند گرفت
اين برجهاي عاج به گردابها خواهند رسيد
رقصِ خشمانگيزِ برگهاي خشک خواهد ايستاد
و پاهاي عظيمِ آن سايهي نزديک شده
که در خود خورشيدها پنهان دارد…
کورهي منتظر
زيرِ اين آرامشِ شِکننده
پتکهاي عصيان را سنگينتر کن
و چشمِ شعلهورت را
آن چشمي که پَستيها و رياها را فاش خواهد ساخت