بایگانی/آرشیو برچسب ها : کنصفر

مرد فضاییِ من، من را بوسید – کیانا محسنی

کیانا محسنی کنصفر

مرد فضاییِ من، من را بوسید. با زبان لزج و نرمش و دستان دراز و عجیبش و چشمانی که چشم نبود با من عشق‌بازی کرد. من می‌دانستم پشت چهره‌ی زمینی‌اش چه کسی است. می‌دانستم اینجایی نیست. به اینجا تعلق نداشت. از چه زمانی از کهکشان‌های دیگر به اینجا پا گذاشته …

بیشتر بخوانید »

آبلوموف‌های لش درون سرم – اعظم صلاح‌جو

اعظم صلاح‌جو کنصفر

آبلوموف‌های لش درون سرم فکرهایی لَمیده در تخت است عق زدم بر تمام داراییم↓ «جرم اندیشه» تا ابد سخت است [«نوزده» مردِ تازیانه به دست] خودکشیِ مکرر و گهگاه… [با تمام وجودشان سمّی] مثل استاد پیر دانشگاه! [با نگاهی مهوّع و چندش] مثل جسمی که سِرو در دیس‌ است↓ زل …

بیشتر بخوانید »

بر روی دریا می‌کشد مردی – فرزانه صحرایی

فرزانه صحرایی کنصفر

بر روی دریا می‌کشد مردی تصویر موج‌آلود مرگش را قِل می‌خورد در اشک هر دفعه پُک می‌زند سیگار برگش را از پنجره بُر زد نگاهش باز رو به پُلی متروک و ویرانه افتادن از پُل مرگ جذابی‌ست در فکر و ذهن مرد دیوانه! کز کرده آن‌سوتر زنی در خود فِر …

بیشتر بخوانید »

حالِ من هیچ حالِ خوبی نیست! – پوریا پدرام‌نیا

پوریا پدرام‌نیا کنصفر

حالِ من هیچ حالِ خوبی نیست! حکم اینه! بریز! لازم کُن! دستتو رو کن و بگو «بُردَم!» منو با چن تا بوسه عازم کن! منو با چن تا بوسه عازم کن چن تا بوسه، که گرم و خوشرنگه عازمم کن به جای دوری که توش کسی با دلش نمی جنگه! …

بیشتر بخوانید »

امسال سال آخر عمر ماست! – سارا شاملو

سارا شاملو

امسال سال آخر عمر ماست! شیطانِ غم همیشه‌/خدا اینجاست! من مطمئن شدم که پس از ” آبان” ، در شهر ما بهار نمی‌آید حال تمامِ گم‌شده‌ها خوب است! آمارهای فاجعه، مطلوب است در کشوری به وسعتِ تاریکی، به هیچ‌کس فشار نمی‌آید! ■ امشب شلوغ‌تر شده این مترو، زل می‌زنم به …

بیشتر بخوانید »

لمس – یدالله رویایی

رویایی کنصفر

چشمی در زخم چشمی میانِ زخم میانِ زخم، چشم میان بود میانِ چشمی دیگر، زخم چشمِ آدمیان بود چشمی میانِ زخم میانِ زخمی چشم زخمی میانِ چشم در لمسِ دو چیز چیزِ سومی همیشه لمس می‌شود: لمس!   کنصفر در تلگرام

بیشتر بخوانید »

حاجی مراد – صادق هدایت

صادق هدایت

حاجی‌مراد، به چابکی، از سکّوی دکّان پایین جَست. کمرچینِ قبای بخور خود را تکان داد، کمربند نقره‌اش را سفت کرد، دستی به ریش حنابسته‌ی خود کشید؛ حسن، شاگردش را صدا زد، با هم دکّان را تخته کردند؛ بعد از جیبِ فراخ خود، چهار قران درآورد، داد به حسن، که اظهار …

بیشتر بخوانید »

قفس – صادق چوبک

قفس صادق چوبک

لب جو، نزدیک قفس، گودالی بود پر از خون دلمه شده‌ی یخ‌بسته که پر مرغ و شلغم گندیده و ته سیگار و کله و پاهای بریده‌ی مرغ و پهن اسب توش افتاده بود. کف قفس خیس بود. از فضله‌ی مرغ فرش شده بود. خاک و کاه و پوست ارزن قاتی …

بیشتر بخوانید »

هنرهای بعد از پست‌مدرنیسم – جیمز مان

پست مدرنیسم کنصفر

منطق و دریافت این بیانیه و خلاصه‌ای از جلوه‌های هنرهای بعد از پست‌مدرنیسم به زیباشناسیک جدید باز می‌گردد، و خود را به عنوان جای‌نشین ائتلاف زیباشناسیک مدرن و پست‌مدرن مطرح می‌کند، چیزی که پیوستار هنری را در هنرهای زیبا و در قرن بیستم تداوم بخشیده است. این جنبش جدید و …

بیشتر بخوانید »

می‌خواهم قلقش بیاید دستم – جی. دی. سلینجر

این کشور یکی از آینده‌دارترین مردان جوانی را که تا به حال در بازی «پین‌بال» ظاهر شده‌اند وقتی از دست داد که پسرم ـ هری ـ به ارتش فراخوانده شد. به عنوان پدرش احساس نمی‌کردم که همین دیروز به دنیا آمده، ولی هر وقت به این پسر نگاه می‌کردم می‌توانستم …

بیشتر بخوانید »