شعری از محبوب طالبی

«چوبِ امّیدوار»

 

چوبِ امّیدوار – آن بیرون

به تلاش خودت ادامه بده

متلاشی شدن همیشه بد است

 

سبز بودن اگر چه آسان نیست

سبز ماندن برای گنجشکی

که اسیر است پشت شیشه بد است

 

ریشه‌ات را بچسب حالا که

تیشه خوردن کنار هم باب است

باب بودن برای هم خوب است

خوب ماندن همیشه کمیاب است

کم شدن را چگونه می‌فهمد

بیشه‌ای که بدون ریشه بد است

 

به تلاش خودت ادامه بده

که اراده وبال مردم شد

منِ مرداب محملی شده‌ام

که خودِ آسمان در او گم شد

جا زدم/ قورباغه زود نوشت:

حال مرداب توی بیشه بد است

 

بی‌تعارف نگیر دستم را

جنگل از تو شروع خواهد شد؟

جنگل از تو عبور خواهد کرد

منِ گنجشک را به خاطر یک

بادبادک صبور خواهد کرد

[صبر بر هر عتاب تیشه بد است]

 

صبر کردم که دردسر شده است

صبر کردم چگونه سر شده است

صبر کردم/ وَ میله ها هر شب

از شب قبل زنده‌تر شده است

و تو امّیدوار می‌گویی:

«اینقدَر هی نگو نمی‌شه بد است»

 

به تو چسبیده‌ام که بی‌وطنی

به تو چسبیده‌ام که زخم منی

چسب زخم مچاله در قلبم!

به چه اندیشه‌ای شریک منی؟

که تو معشوق سمبولیک منی

چیزهای چنین کلیشه بد است

 

چیزهای کمیک – این داخل

مثل شلیک شیک – آن بیرون

گریه و آرسنیک – این داخل

پنجره پشت تیک – آن بیرون

مثل یک سینمای ابزوردِ

پرطرفدار توی گیشه بد است

 

چیزهایی که ارّه ام کردند

مثل امید پوچ تو سردند

بغلم کن که باز برگردند

جیک جیک پرنده‌ها خوب است

 

محبوب طالبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، استفاده از سرویس reCAPTCHA گوگل مورد نیاز است که موضوع گوگل است Privacy Policy and Terms of Use.

من با این شرایط موافق هستم .