«انفجار در حین خنثا کردن کلمه»
انفجار انار در کاشان تن
انفجار یک واژهی متراکم در یکی از میادین مین تهران متن
انفجار قاصدک در نهاوندِ در محاصرهی سپاه بیخبری
خبر مرگ تو را هر روز از صفحهی اول روزنامههای توقیفی میخوانیم
خبر مرگ تو را از زیرنویس شبکههای شطرنجی
خبر مرگ تو را از کتابهای خمیر
اما تو ای مفهوم پنجحرفی سختجان هنوز هم زندهای
هر چند از عینیت خیابان به ذهن خانهها پناه بردهای
خرسی حریص که بر تو افتاده بود
نمیدانست انار متورمی که زیر پستان چپ توست تن به مکیدن نمیدهد
تن به مچاله شدن
تن به خشکیدن
موش کوری هم که به جان متن من افتاده بود
نمیدانست خنثا کردن کلمه دشوارترین کار جهان است
و کسی که باد را برای دستبند زدن به قاصدک میفرستد لابد از راز انتشار چیزی نمیداند
ندانستن عیب بزرگی است
راستش ما هم خیلی چیزها را نمیدانستیم
مثلن اینکه کسی که سالهاست داریم مثل انسان با او حرف میزنیم
کسی که در قلعهاش را به روی حرف بسته است
کسی که بر گلیم پرندهاش نشسته و برای پنج دایرهی تو در تو نطق میکند
کسی که رهبر جهان اوهام است
واقعن پیامبر است
پیامبری که فقط زبان حیوانات را میفهمد.
هوشنگ ملکی