ژوپیتر و کالیستو
نوشتهی فاطمه احمدی آذر
کالیستو (به معنی زیباترین) در اساطیر یونانی، نیمفی بود که بر اساس برخی از تفسیرها، دختر لوکائون پادشاه آرکادیا بود، که با ایزدبانوی شکار رومیان، دیانا مرتبط است، و بهعنوان یکی از همراههای او بهشمار میرود. او بهعنوان یکی از اعضای گروه دیانا، سوگند یاد کرد که برای همیشه باکره باقی بماند و به سرعت تبدیل به یکی از یاران وفادار این الهه گشت. او یکی از زنهایی بود که توسط ژوپیتر اغوا شد و بهدست او به یک خرس تبدیل گشت، و پسری به نام آرکاس را به دنیا آورد.
داستان اساطیری
زمانی که کالیستو شب و روز را همراه با دیانا و پیروانش سپری میکرد، چشم ژوپیتر او را گرفت و عاشقش شد. ژوپیتر که از سوگند حوریها برای باکره بودن آگاه بود، تصمیم گرفت کالیستو را فریب دهد. ژوپیتر خود را به شکل دیانا درآورد و نزد این شکارچی جوان رفت. کالیستو که از تغییر شکل ژوپیتر آگاه نبود، فریب خورد و ژوپیتر نیز از این فرصت استفاده کرده و با او همخواب شد. کالیستو پس از این ماجرا، حامله شد و به شدت سعی در پنهان کردن وضعیت خود از دیانا داشت، چون او سوگند خود را شکسته بود و میترسید مورد خشم این الهه قرار گیرد. کالیستو برای مدتی توانست این موضوع را مخفی نگه دارد. اما، روزی رسید که تمام دخترهای جوانی که از دیانا پیروی میکردند برای حمام به چشمه فراخوانده شدند. هنگامی که کالیستو برهنه شد، رازش آشکار گردید. دیانا که بسیار خشمگین شده بود، زن جوان را به خرسی تبدیل کرد و از گروهش تبعید نمود. در نسخههای دیگر، جونو، همسر ژوپیتر، که به یکی دیگر از معشوقههای همسرش حسادت میورزید، از این فرصت استفاده کرده و با گرفتن موهای کالیستو او را به زمین افکند و تبدیل به خرس کرد. در اینجا بود که شکارچی خود به شکار تبدیل شد. فرزند کالیستو که پدرش ژوپیتر بود توسط مرکوری، ایزد پیامرسان برده شد، تا به دست مادرش مایا بزرگ شود. نام این کودک را آرکاس به معنی خرس نهادند و هنگامی که بزرگ شد، او نیز به شکارچی ماهری تبدیل گشت.
کالیستو و سانسور: صدا بهعنوان قدرت
نسخهی اووید از داستان کالیستو و ژوپیتر نشان دهندهی سانسور بهعنوان ابزاری برای برطرف کردن یک تهدید احتمالی برای ارزشهای یک جامعه است. داستان کالیستو به روشهای مختلفی سانسور شده است. اما، هر سانسور، بخشی از قدرت کالیستو را از او میگیرد که او میتواند بهواسطهی آنها ساختار کامل یک جامعه یا هویت فردی که او را سانسور میکند را از بین ببرد. داستان با یک الگوی روایی یا ساختار بسیار معمول در دگردیسیهای اووید شروع میشود: ژوپیتر، قربانی زیبایی انتخاب میکند. او را فریب میدهد و به او تجاوز میکند. این الگوی روایی تجاوز، ترفندی برای پیشبرد داستانها در کتاب دگردیسیها است. اووید از این الگو برای ساختاربخشی به داستانها استفاده میکند. در عین حال، «تجاوز را از تجاوز جدا میکند.» استفاده مکرر از این الگو و توصیفهای هیجانانگیز، توجه به امر تجاوز را به حاشیه میراند. در مورد کالیستو، داستان با کارهای ژوپیتر جلو میرود. اما، کالیستو باید بهای کار ژوپیتر را بپردازد. سه شخصیت اصلی، در این مسئله دست دارند. نخست، او بهخاطر ترس و شرم، صدای خود را از دست میدهد. زیرا، او دیگر باکره نیست و حامله شده است. او باید حاملگی خود را از دیانا و گروه شکارچیهای باکره او پنهان کند یا تبعید شود. البته، او نمیتواند تا ابد حاملگی خود را مخفی کند و با تبعید، با نوعی سانسور مواجه میشود.
سپس، کالیستو به طور فیزیکی صدای خود را از دست میدهد. چون جونو، همسر ژوپیتر، برای انتقام او را تبدیل به یک خرس کرده است. سومین سکوت نیز از جانب ژوپیتر به کالیستو تحمیل میشود. پسر کالیستو و ژوپیتر تبدیل به یک پسر شکارچی شده است، و نادانسته، تقریبا مادر خود را که به شکل خرس درآمده است، میکشد. ژوپیتر، کالیستو و پسرش را به شکل دو ستاره درمیآورد. این دو برای همیشه، ساکت باقی میمانند. ابتدا، دایانا به خاطر ارزشهای جامعهی خود، کالیستو را ساکت میکند. سپس، خشم جونو او را ساکت میکند. عاقبت نیز ژوپیتر، صدای او را فرو مینشاند. ژوپیتر از مادرکشی، که در جامعهی او یک جرم تلقی میشود، جلوگیری میکند. البته، گناه اصلی که توسط خود او انجام شده است، جایگاه دیانا و جونو در جامعه را متزلزل میکند. در این داستان اساطیری، کالیستو هیچ استقلالی ندارد. زندگی، بدن و صدای او توسط دیگران کنترل میشوند. اما، افرادی مانند ژوپیتر، دیانا و جونو نیز توسط قانونهای جامعههای خودشان، محدود شدهاند. کالیستو استقلال ندارد چون نمیتواند صحبت کند. اما، سانسور او توسط جامعه نشان میدهد که او هرگز اجازهی صحبت کردن را نداشته است.
نخستین سانسور: دیانا
سانسور نخست کالیستو این است که او باید در گروه دیانا ساکت بماند. این سکون بهطور فعالی به او تحمیل نشده است. اما، او میداند که اگر دیانا این موضوع را بفهمد، او با چه عواقبی مواجه خواهد شد.
گروه شکارچیهای دیانا، به باکره بودن معروف هستند. این قانونی است که ساختار گروه را شکل میدهد و نظم را فراهم میکند. به این دلیل، امنیت شکل میگیرد. خود دیانا نیز با باکرگی و رد کردن مادری تعریف میشود. هویت دیانا، جایگاه او در جامعهی خودش، و در مقیاس بزرگتر، جامعهی ایزدان، متکی به این قوانین هستند. کالیستو، تهدیدی برای این جامعه است. او، دیگر یک باکره در گروه باکرهها نیست. حاملگی و مادر شدن کالیستو، هویت دیانا را تهدید میکند. وقتی کالیستو در ماه نهم بارداری است، زنهای گروه به این موضوع پی میبرند. با این که فقدان باکرگی، تهدیدی برای قوانین جامعه است، حاملگی کالیستو، تهدید جدیتری برای هویت دیانا است. تهدید کالیستو برای دایانا در این است که از نظر آنها، زنهای آلوده و فاسد، باردار میشوند. از نظر دیانا، مکانهای مقدس با چنین زنهایی آلوده خواهند شد. در سنت رومی، کالیستو از این نظر یک تهدید است که میتواند «چشمهی مقدس» دیانا را آلوده به گناه خود بکند. هویت دیانا، یک شکارچی باکره است. او برای حفظ هویت و موقعیت خود در جامعه باید همآغوشی و مادر بودن را رد بکند. ممکن است بهنظر برسد که او جنبههایی از جامعه را کنار میگذارد، مثلا این ایدهی مردسالارانه که زنها نمیتوانند شکارچی باشند. اما، این داستان، هویت دایانا را نیز از بین میبرد. او برای این که فعالیتی مردانه را از آنِ خود بکند باید تمام جنبههای زنانهی تعریف شده توسط جامعه را کنار بگذارد. اما، دیانا با انجام این کار، خود را کاملا از ایدههای مردسالارانه جدا نمیکند. او، هویت مستقلی برای خود تعریف نمیکند. در واقع، او هنوز به ارزشهای جامعهی مردسالار وابسته است. کالیستو، انکارِ دیانا را تهدید میکند. دیانا با وجود کالیستو دیگر نمیتواند هویت شکارچی باکره را حفظ کند. او تبدیل به یک شکارچی باکره میشود که توسط یک زن باردار، آلوده شده است. گروه مقدس او، از زنهای شکارچی باکره و یک زن مورد تجاوز قرار گرفته، تشکیل میشود. هویت دیانا و جامعهی او، آسیبپذیر هستند و ممکن است توسط موقعیت کالیستو آلوده شود. بنابراین، دیانا تصمیم به تبعید کالیستو میگیرد.
سانسور دوم: جونو
کتاب دگردیسیها از اووید، پر از شخصیتهایی است که به دلیلهای گوناگون توسط خدایان مجازات میشوند. بسیاری از این شخصیتها، پس از مورد تجاوز قرار گرفتن، «مجازات» میشوند. داستان کالیستو در اوایل کتاب روایت میشود. با این حال، عاقبت افرادی که قربانی لذتهای یک خدا میشوند، کاملا مشخص است. در کتاب اول، ژوپیتر به آیو تجاوز میکند. آیو نیز از خشم همسر زئوس رنج میکشد. سانسور ماجرای کالیستو، این الگوی روایی است: «ژوپیتر به یک قربانی تجاوز، و جونو، قربانی را مجازات میکند.» کمی بعد، کالیستو در تبعید، یک پسر به دنیا میآورد. جونو برای این بیاحترامی، کالیستو را تبدیل به یک خرس میکند. نکتهی مهمتر این است که، کالیستو دیگر بهطور فیزیکی نیز توانایی صحبت کردن ندارد. خودِ کالیستو هیچ بیحرمتی به جونو نکرده است. در واقع، اووید به ما میگوید که تقلای کالیستو در برابر ژوپیتر، ترحم جونو را برمیانگیزد. جونو، فقط از دختری که ژوپیتر به او تجاوز کرده، انتقام نمیگیرد. انتقامهای جونو، ریشه در موقعیت یک الهه در جامعه دارند. هویت جونو، «همسرِ ژوپیتر» تعریف شده است. اگر جونو، مقام همسری ژوپیتر را از دست بدهد، دیگر نمیتواند جایگاه خود را در دنیای خدایان المپ حفظ کند. ژوپیتر در دفاع از خود میگوید که تجاوز به کالیستو، سرزنشهای جونو را جبران میکند و نوعی تعادل برقرار میشود. از نقطه نظر ژوپیتر، تمام بدبختیهایی که کالیستو تحمل میکند، ارزشمند هستند. اما، اعمال ژوپیتر، جایگاه جونو را در جامعه با تهدید مواجه میکند. جونو نمیتواند ژوپیتر را مجازات کند. بنابراین، از کسی انتقام میگیرد که ژوپیتر به او علاقهمند است. بهعلاوه، او، کالیستو را ساکت میکند. در پایان داستان، جونو میگوید که چگونه اعمال ژوپیتر باعث تحقیر او شدهاند. عاقبت، ژوپیتر با تبدیل کالیستو و فرزندش به ستاره، دوباره قدرت جونو را به چالش میکشد.
سانسور سوم: ژوپیتر
سومین سانسور، تبدیل کالیستو و فرزندش به ستاره است. پسر کالیستو بزرگ میشود. او، تبدیل به یک شکارچی ماهر شد. او، نزدیک بود که مادرش را بکشد. از سوی دیگر، کالیستو که به خرس تبدیل شده است، نمیتواند با او صحبت کند و جلوی او را بگیرد. ژوپیتر، با تبدیل کالیستو به ستاره، او را نجات میدهد. اما، هیچ چیز نمیتواند به روال سابقش بازگردد. در پایان، کالیستو هنوز از جامعهی دایانا رانده شده است. او، صورت انسانی خود را نیز از دست میدهد. و تا پایان ماجرا، دیگر صدای خود را دوباره بدست نمیآورد. بهعبارت دیگر، ژوپیتر چیزی را در پایان ماجرا درست نمیکند. او، تنها خرابکاریهای خود را پاک میکند. اووید در آغاز داستان، کالیستو را توصیف میکند که لباس یک شکارچی را پوشیده است. راوی داستان میگوید: «هیچ لطفی دائمی نیست.» منظور راوی، لطفِ دایانا است. در آغاز، کالیستو زنی قدرتمند است که صدایی برای صحبت کردن دارد. یکی از معدود جاهایی که او در حال صحبت کردن توصیف شده است، در اینجا است: زمانی که ژوپیتر خود را بهصورت دیانا درمیآورد تا کالیستو را فریب بدهد. ژوپیتر، هویت کالیستو به عنوان یک شکارچی باکره را از او میگیرد. بلایی که به سر کالیستو میآید، متعاقبا صدای او در گروه شکارچیان دیانا را از او سلب میکند. کالیستو از دیانا جدا میشود، و خشم جونو را برمیانگیزد. او بهطور غیرمستقیم دوباره صدای و بدن انسانی خود را از دست میدهد. و در پایان، ژوپیتر او را از روی زمین برمیدارد. او بهعنوان یک خرس به ستاره تبدیل میشود تا یادآور سانسور جونو باشد. پسر کالیستو نیز تبدیل به ستاره میشود تا بیان کند که چرا دیانا، آنها را طرد کرد. عملِ «نجات دادن» ژوپیتر، یادآور تمام سانسورهای کالیستو است. تبدیل شدن کالیستو به ستاره، تا ابد قدرت سخن گفتن را از او میگیرد.
داستان کالیستو و ژوپیتر، به دنبال داستان فایتون و آپولو روایت میشود. فایتون، پسر آپولو، ارابهی آپولو را میراند و خورشید را در آسمان به حرکت درمی آورد. اما، چون فایتون یک خدا نبود، کنترل اسبها را از دست میدهد و زمین را نابود و دریا را میسوزاند. ژوپیتر، فایتون را میکشد تا جلوی نابودی را بگیرد. داستان کالیستو، هنگامی آغاز میشود که ژوپیتر در حال بازسازی زمین است. داستان کالیستو نیز این گونه پایان میپذیرد زیرا ژوپیتر میخواست با کشتن کالیستو، از زمین محافظت کند. سانسور کالیستو، از مردمی که او را سانسور میکنند، محافظت میکند.
از بین رفتن صدا یا فقدان آن؟
صدا، برای نویسندهای همچون اووید، قدرت است. برای کالیستو، قربانی مشهود سانسور در این داستان اساطیری، از دست دادن صدا برابر با از دست دادن قدرتش نیز است. او در ابتدای داستان، جایگاهی در جامعه و هویتی برای خود دارد. سپس، او صدایش، جایگاهش، و بدن انسانیاش را از دست میدهد. عاقبت، با تبدیل شدن به ستاره، دیگر وجودی مستقل نیز ندارد. کالیستو، زمانی که در گروه دیانا است، احساس امنیت میکند؛ او، بخشی از گروهی باثبات است و نیازی به ترسیدن نیست. وقتی باید سکوت کند تا رازش حفظ بشود، آن امنیت به خطر افتاده است. هرچند که کالیستو هنوز بهطور فیزیکی در گروه دیانا حضور دارد. احساس امنیت روانی، بسیار مهمتر از امنیت فیزیکی است. پس از طرد شدن کالیستو از گروه، و از دست دادن بدن انسانیاش، او مملو از ترس میشود. هرچند، ترس کالیستو، ترس از طبیعت نیست. اووید نشان میدهد که مسخ، درد فیزیکی زیادی به همراه نمیآورد: آنچه ترسناک است، آگاهی از گرفتار شدن توسط قدرتی شکستناپذیر و غیرقابلاجتناب است. ترس کالیستو، نتیجهی از دست دادن احساس امنیت است.
کالیستو با از دست دادن صدای خود، کنترل را نیز از دست میدهد. اما این موضوع محل پرسش است که آیا او از ابتدا روی چیزی کنترل داشت یا نه؟ کالیستو نیز همانند دیانا و بقیهی زنهای شکارچی باید از همآغوشی و مادری بپرهیزد. او بدون گروه (یا جامعه)اش، احساس امنیت نمیکند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که قوانین جامعه، او را کنترل میکردند. بهطور نظری، دیانا جامعهی خود را کنترل میکند. اما، جدا از وابستگی او به قانونهای خودش، هویت خود دیانا با خوشگذرانی ژوپیتر مخدوش میشود. ژوپیتر از تصویر دیانا استفاده میکند تا کالیستو را فریب بدهد و به او تجاوز و او را باردار کند. با این که، ژوپیتر فقط خودش را به شکل دیانا درمیآورد و بهطور فیزیکی، آسیبی به دیانا نمیزند، سواستفادهی او از تصویر دیانا، استقلال بدن دیانا را مخدوش میکند. جونو نیز بازیچهی دست ژوپیتر است. زیرا، وجود او در جامعه وابسته به موقعیت او بهعنوان «همسر ژوپیتر» است. بهنظر میرسد که ژوپیتر بیشترین قدرت کنترل را دارد. اما، این موضوع به این دلیل است که قوانین جامعه به نفع ژوپیتر هستند. او به شکایتهای جونو اهمیت نمیدهد. او نگران موقعیت خود در جامعه است. او، دیانا را تهدیدی برای خود نمیبیند زیرا هویت او بهعنوان فرمانروای المپ تغییری نخواهد کرد. او به سرنوشت کالیستو نیز اهمیت نمیدهد. زیرا، خودش در خطر نیست. تمام شخصیتهای داستانهای اووید توسط چیزی کنترل میشوند. اما، برخی شخصیتها، چیزهای بیشتری نسبت به بقیه از دست میدهند. برای کالیستو، از دست دادن صدایش به معنای از دست دادن خودش است.