شعری از احمدرضا احمدی

«از فصل ماندن»

 

شب کنار ما ایستاده بود

و نغمه‌های زبانی دیگر را

نجوا می‌کرد.

جرأت دوستی در ما می‌میرد

و این

به گمان گروه

استعفاست

ما -بی‌دفاع- می‌گوییم: نه

«نه»ی ما

باری

هرم دود است

دیگران

سخنی -اگر هست-

بگویند.

 

ما خویش را در شک می‌بافیم

هنگام که خنیاگران «هیچ» می‌نوازند.

 

این صدای تنهایی جمعیت است

و ما

این افول را

به یاد داریم.

 

کو راه رفتن؟

که ماندن همیشه ماندن است.

 

احمدرضا احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، استفاده از سرویس reCAPTCHA گوگل مورد نیاز است که موضوع گوگل است Privacy Policy and Terms of Use.

من با این شرایط موافق هستم .