«از فصل ماندن»
شب کنار ما ایستاده بود
و نغمههای زبانی دیگر را
نجوا میکرد.
جرأت دوستی در ما میمیرد
و این
به گمان گروه
استعفاست
ما -بیدفاع- میگوییم: نه
«نه»ی ما
باری
هرم دود است
دیگران
سخنی -اگر هست-
بگویند.
ما خویش را در شک میبافیم
هنگام که خنیاگران «هیچ» مینوازند.
این صدای تنهایی جمعیت است
و ما
این افول را
به یاد داریم.
کو راه رفتن؟
که ماندن همیشه ماندن است.
احمدرضا احمدی