تمایلات جنسی در سقراط
محمد مرادی
قصد دارم در اینجا به تمایلات جنسی سقراط بپردازم؛ اما پیش از آن باید روشن کنم که این موضوع، موضوعی فلسفی است یا خیر؟
ابتدا زندگی و شخصیت سقراط به مثابه خود فلسفه است. در مورد دوم هر فیلسوف ناگزیر از این است که موضع خود را در برابر مسئلهی سقراطی مشخص کند؛ همانطور که باید موضع خود را در برابر عینیت ارزشهای اخلاقی یا ماهیت دادههای حسی معین سازد.
تمایلات جنسی سقراط به دو دلیل عمده برای ما بسیار حائز اهمیت است: اول این که سقراط بیش از همه با جوانان در ارتباط بود و با آنها نشست و برخاست میکرد و دوم به این دلیل که اروس در فلسفهی افلاطونیِ برگرفته از سقراط نقشی بنیادین دارد.
بنا به دلایلی که در ادامه خواهد آمد، هم.جنس.گرایی در یونان باستان جایگاه ویژهای را در تمایلات جنسی به خود اختصاص داده بود. البته باید گفت که هم.جنس.گرایی در آن زمان با هم.جنس.گرایی در دوران ما تفاوتهای اساسی داشته است. در اصل تمایل به جنس موافق در یونان باستان ریشه در اسطوره و فرهنگ یونانیها دارد. برای مثال: میتوان رابطه آشیل و پاتروکلس را نام برد.
این نوع از روابط، دور از تمایلات جنسی صرف بوده است. هدف اصلی از اینگونه روابط، بالا بردن روحیه قهرمانی و شجاعت، بهتر شدن شخصیت افراد و بالاتر رفتن کیفیت زندگی آنها بر اثر ارتباط روحی عمیق بین آنها بوده است. اینگونه روابط در تمامی شهرهای یونان مرسوم بوده است، برخلاف شهرهایی که در تابعیت امپراتوری ایران بودند. این نکته حاکی از آن است که اینگونه روابط باعث اتحاد و همبستگی در بین اشخاص میشده که جباران را بههیچوجه خوشایند نبوده است.
به نوعی میتوان عشق در یونان باستان را به دو گونه خوب و بد تقسیم کرد: گونهی بد آن، همان روابط کموبیش هرزهی جنسی است که اشخاص به طمع جسم دیگری با او دوستی برقرار میکردند و تاریخ انقضای آن بستگی به طراوت و شادابی جسم معشوق داشت. در نوع خوب و بهتر افراد، عاشق روح پسربچههایی میشدند که از زیبایی جسمی نیز برخوردار بودهاند. عشاق سعی میکردند با آنها روابط عمیق روحی برقرار کنند. بر همین اساس، دست به کارهای خارقالعادهای میزدند که افراد عادی بههیچوجه قادر به انجام آن کارها نبودند. همچنین معشوق را تحت تاثیر عشق خود قرار داده و تبدیل به انسان بهتری میکردند. اینگونه رفتار و این طرز تفکر مختص به یونانیان با فرهنگ و خواص بوده. آنها معتقد بودند که چنین روابطی هم برای افراد سودمند است و هم برای جامعه. زیرا هر دو طرف به واسطه تأثیری که بر یکدیگر میگذارند سعی در بهتر شدن دارند.
با این اوصاف دو نوع رابطه، میان مردان در بین یونانیان آن زمان رواج داشته است. نوع اول همان رابطهی جنسی هرزهگونه بوده که بیشتر در بین عوام رواج داشته و در نهایت هم موجب تباهی افراد میشده است. نوع دوم، رابطهی شرافتمندانهای است که عشاق، شیفتهی روح معشوق میشدند و با تاثیر گرفتن از یکدیگر سعی در بهتر شدن خود و جامعه میکردند. نوع سومی از رابطه نیز وجود داشته که میتوان آن را در فلسفه و رفتار سقراط و افلاطون یافت. اما قبل از این که به آن بپردازیم باید کمی راجعبه دیدگاه مخالف نسبت به سقراط و افلاطون صحبت کنیم.
عدهای از منتقدین معتقد هستند که افلاطون در تمایلات جنسی خود دچار انزوای اجتماعی بود و سقراط نیز بر خلاف عرف و عادت جامعه، حرکت میکرد. این دیدگاه کاملاً اشتباه است. زیرا به جرات میتوان گفت که سقراط و افلاطون در عشقبازی فرزند خلف زمانه خود بودهاند. علت آن نظریهی منتقدین خلط دو گونه از این روابط است، یعنی تمایلات جنسی و رابطهای که با تمایلات جنسی فرسنگها فاصله دارد و در ابعاد دیگری اتفاق میافتد. حال بپردازیم به موضع سقراط در قبال عشق. هرگاه که سخن از عشق به میان میآید، سقراط همیشه زبان گویایی دارد و خود را فرزند عشق معرفی میکند و پیشهی خود را عشقبازی مینامد. همیشه با جوانان خوبرو مانند الکیبیادوس و خارمیدس نشست و برخاست داشت و از زیبایی گزندهی آنها در شکایت بود. برای مثال زمانی که خارمیدس را که در زیبایی شهرهی عام بود، بعد از مدتها ملاقات میکرد، او را به این شکل توصیف میکند که میخواستم در برابر زیبایی او تعظیم کنم منتها به شرط آن که روح او نیز به همانند جسمش زیبا باشد.
اروس در فلسفهی افلاطونی-سقراطی جایگاه ویژهای دارد. در این فلسفه عقل و احساس باهم ادغام میشوند. به نوعی عقل به مثابهی فیلتری روی احساس عمل میکند و مانع از طغیان آن میگردد. در نهایت کنترل احساس را به دست میگیرد و بهصورت غیر جسمانی باعث ارضای آنها میشود. بدین شکل نه تنها این عواطف سرکوب نمیشوند؛ بلکه به بهترین شکل اقناع خواهند شد. در این میان انگیزههای جنسی مهمترین جایگاه را دارند. زیرا در فلسفهی افلاطون و سقراط برای اولین بار، در رابطه جنسی زیبایی واقعی را مشاهده میکند. اما این بدان معنا نیست که برای همیشه در این مرحله باقی بماند. طبق سخنان سقراط در میهمانی افلاطون، عشق روندی پلکانی و صعودی دارد از پائینترین مرحله آن که عشق زمینی و رابطه جنسی است تا بالاترین حد آن یعنی عشق به یک فرد خاص که به وسیلهی آن به مرحلهای میرسد که از دیدن تمامی زیباییها لذتی زیباییشناسانه میبرد و در مرحله بعد به دیدن زیبایی سیرت نایل میآید؛ آنگاه بیننده میتواند زیبایی عقلانیت را مشاهده کند و ناگهان در آخرین مرحله، خودِ زیبایی را خواهد دید.
زیبایی که با چشم سر قابل رؤیت نیست و نیاز به چشم روح و تفکر دارد. از منظر سقراط و افلاطون عشق واقعی عشقی روحانی است. منتها نه بدان معنا که فاقد عنصر شهوانی باشد، یعنی خاستگاه حرکت باید و بدون استثنا عشق زمینی باشد به عبارت دیگر سقراط معتقد است کسی میتواند به نهایت زیبایی نایل آید و آن را مشاهده کند که طبیعتی عاشقپیشه داشته باشد. برای همین بود که خود سقراط دائماً با جوانان زیبارو نشست و برخواست میکرد. زیرا آنها انگیزه عجیبی برای ماماییکردن او به او میدادند تا در ذهن آنها را مامایی کرده و فرزندان دانشی آنها را بزاید.