وحید پورزارع

شعری از وحید پورزارع

پنجره‌ات
با آکاردئون من سِت می‌شود
پایین
بالا
بادا
بادا
مبارک این خانه‌ی تازه

آهنگی از لای شاخه
خواب گربه‌ای را
به میو ـ ن پیراهنت می‌کشاند
دست ببر در فالشی کوچه
دست ببر در نتی که دو ر می
دورمی که نمی‌بینمت
اما دیدمت سینه خالی می‌کردی از خشم
در ساعتی که زبانه
غذای دست‌نخورده‌ات
برای فقیران بود.

بادا
بادا که مو مبارک باشد رنگش
پوست گل بیندازد روی گونه
که اشک
هر‌طور بریزد می‌آید به تو
و خنده، نت هشتمی‌ست
چون «ها» روی لب‌هات
هاهاها که زیباتر از آکوردئون است
ها که تصدیق برگشتن صورت است
ها که بخار عطر است
ها که جمع بوسه‌هاست

پنجره بسته شد
و آکاردئون کش آمد روی پیاده‌رو
مثل سایه‌ای که کج می‌شود
و می‌افتد در جوی
پا می‌شود
و می‌افتد در جوی
و آب می‌برد.

صدا همیشه از دور
زیباتر است
آواز دهل نیست این شعر
شنیدن ندارد درد
و انگشت یخ اگر بزند
زمستان کوله می‌بندد و از سرما
آب می‌شود

سِت کن
آهنگی را که برایت
نخواهم نواخت
با سکوتی که با برفِ از آسمان
همه‌چیز را سفید می‌کند
بادا
بادا
با توام باد
مبارک باد
آهنگ تازه‌ات.

وحید پورزارع

 

http://zil.ink/consefr

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

For security, use of Google's reCAPTCHA service is required which is subject to the Google Privacy Policy and Terms of Use.

I agree to these terms.