چکیده
یکی از مولفههایی که باعث ایجاد گسستی جدی بین شعر مدرن و آثار کلاسیک شده، توجه به لحن و همینطور ایجاد لحنهای متفاوت در یک اثر بوده است. اگر بخواهیم تعریفی کلی و بدون توجه به جزییات از لحن داشته باشیم میتوانیم بگوییم که لحن در ادبیات، نگرش و احساس گوینده و یا نویسنده است نسبت به پیامی که منتقل میکند. این احساس با تکیه بر عناصر متعددی شکل میگیرد و به لحن میرسد از جمله معنی و محتوای پیام، انتخاب نوع کلمات، ساخت جمله، نحوهی قرارگیری هجاها، استرسهای کلامی هنگام بیان و…
در ادبیات امروز لحن صرفا برای ایجاد تفاوت در نوع بیان و یا تاثیرگذاری محتوا به کار نمیرود بلکه علاوهبراین باید به تولید فضا و اتمسفری نو در اثر بینجامد. به طوری که مخاطب بتواند بیرون از صفحهی کاغذ با شخصیتها و بیشتر از آن با مجموعهای که آن را شعر مینامیم ارتباط بگیرد تا این برخورد منجر به نگاهی تازه شود. این دقیقاً مسئلهایست که در ادبیات پستمدرن و به طور کلی در فلسفهی پستمدرن با توجه به اقلیتها و حقوقشان بر آن تاکید میشود.
این مقاله تلاش میکند تا در ابتدا با ارائهی تعریفی دقیق از لحن و تفاوت آن با حالت، اتمسفر، صدای محیط، تجانسهای آوایی و… به بررسی دقیق این مفهوم بپردازد و سپس لحن را به صورت جزئیتر با توجه به امکانات و محدودیتهای غزل پستمدرن مورد تحلیل قرار دهد.
کلیدواژه: لحن، شعر، پستمدرنیسم، غزل پستمدرن
مقدمه
پستمدرنیسم را میتوان نوعی نظام دلالتی دانست که در اجرا نسبت به نظامهای پیش از خود نامتعارف عمل میکند. مسئلهی بنیادین چنین نظامی، بخصوص در هنر ایجاد «تمایز» است. چنین تمایزی در جای جای ساختِ شکلگرفته، نمود پیدا میکند. ادبیات و به طور مشخص شعر به عنوان بستری که در زبان و با زبان اتفاق میافتد میتواند بازتابی مشخص از نظمی باشد که مبتنی است بر ایجاد تفاوت در اجرا و حرکت به سمت نوعی بینظمی!
مولفههای زیادیست که سبب شکلگیری این تمایز در بستر زبانی میشود. یکی از آنها لحن است. ادبیات و شعر پستمدرن تلاش میکند تا با استفاده از ابزارهای مختلف و پتانسیلهای موجود در این مدیوم مثل لحن، از برخورد اتوماتیک نسبت به زبان فاصله گیرد. این مقاله میکوشد تا لحن را در آثار موزونِ پستمدرن مورد بررسی قرار دهد و از زوایای مختلف به آن بپردازد.
لحن چیست؟
برای پاسخ گفتن به این سوال بهتر است ابتدا لحن را با دیگر امکانهای زبانی که ممکن است به اشتباه لحن تلقی شود تمیز دهیم. به بیانی دیگر در ابتدا بهتر است به سوالِ «لحن چه چیزی نیست؟» پاسخ داده شود.
یکی از عناصری که اشتراک نزدیکی با لحن میتواند داشته باشد mood یا atmosphere است. درواقع اتمسفر موجود در یک اثر به فضای غالب احساسی آن گفته میشود که در تمام طول متن یا قطعهای از آن، جاری است. به عبارت دیگر «هوایی را که خواننده به محض ورود به دنیای مخلوق اثر ادبی استنشاق میکند، «فضا و رنگ» یا «حال و هوا» میگویند، اما نباید آن را با لحن یکی پنداشت» (میرصادقی، 1377) شمیسا مود را معادل «حالت» میدانست. «تُن یا لحن احساسیست که گوینده میخواهد منتقل کند اما مود یا حالت احساس و تاثیری است که خواننده درمییابد و این دو همیشه یکی نیستند.» (شمیسا، 1378).
مورد دیگری که میتواند با لحن اشتباه شود تجانس آوایی یا alliteration است. در صنایع ادبی میتوان آن را به واجآرایی نزدیک دانست. باید توجه داشت که تجانس آوایی با لحن متفاوت است و کارکردی دیگرگونه دارد. از تجانس آوایی میتوان برای تولید صدای محیط استفاده کرد که مورد بررسی قرار میگیرد. همچنین با تکرار واژهها میتوان شعر را به گسترههای معنایی مختلفی بسط داد. برای مثال میتوان به بیت «تو لای مبل خودت میلمی میان لبت/ لب ملولِ لیلاست خانم مجنون!» از مهدی موسوی اشاره کرد که با تکرار واژههای میم و لام تلاش میکند، شعر ابعاد تازهای از منظر روانشناختی بیابد. باید توجه داشت که تجانسهای آوایی تفاوت زیادی با لحن یک کارکتر در شعر دارد.
از عناصر دیگری که ممکن است لحن تلقی شود، صدای محیط یا Ambience است. آمبیانس ایجاد یا بازنمایی اتمسفر صوتی یک محیط است. این بازنمایی سبب ساخت فضایی برای مخاطب میگردد که متن را باورپذیر میکند و به آن ابعاد میدهد. «ناگهان! در سکوت میپاشی، نالهای را به گوشی و کاشی/ باز در هر سوال میشاشی: رفتهای؟ [هیییش] نه! نمیآیی… – سروش علینژاد» همانطور که در این بیت مشخص است با تکرار صدای «ش»، مولف تلاش میکند تا آوای مربوط به سکوت از متن بیرون بزند! همانطور که بالاتر اشاره شد چنین تکنیکی نباید با لحن اشتباه گرفته شود.
اما لحن چیست؟ «لحن سلوک شاعر است برای توصیف و برجستهنمایی موضوع و حس و حالی که توسط همهی عناصر در شعر آفریده شده است.» (ارشدنژاد، 1377) به بیان دیگر لحن را میتوان نوعی تظاهر و نمود احساس در لفظ و نحوهی استفاده از زبان دانست. برچسبی از احساس و عاطفه که گوینده بر کلام خود میزند تا حال عاطفی خود را آشکار سازد. درواقع لحن با توجه به موقعیتی که یک شخصیت در آن قرار دارد به وجود میآید. همینطور حسیت و درونیات شخصیت و برخوردی که بین تمامی عناصر موجود در آن لحظه وجود دارد، در شکلگیری لحن تاثیرگذار است.
اما مسئلهای لحن در اندیشهی پستمدرن شکل جدیتری به خود میگیرد. توجه به خردهروایتها و به دنبال آن خردهفرهنگها ایجاب میکند که شخصیتهای مختلف بتوانند در متن قرار گیرند و صدای خود را داشته باشند. «روایت کلان، صرفنظر از شیوهی یکدستسازیِ مورد استفادهی آن، صرفنظر از اینکه آیا روایتی نظری است یا روایتی رهاییبخش، اعتبار خود را از دست داده است.» (لیوتار، 1979) به دنبال همین نگاه تمرکز بر «حاشیه» افزایش مییابد. در نتیجه برای ایجاد صداهای مختلف در متن، مولف باید بتواند لحن هر شخصیت را متناسب با خاستگاهی که دارد به وجود بیاورد. در ادامه با چند مثال تلاش میکنیم تا به مفهوم لحن بیشتر نزدیک شویم:
خواستیم و قرار بود… نشد! اول قصهات دری باشد
(مهدی موسوی)
در ابتدای این سطر با ایجاد مکث بین «قرار بود» و «نشد» تلاش میشود تا لحنی شکل بگیرد که تداعیکننده نوعی حسرت از اتفاقی که نمیافتد باشد.
چیزی نگو! نه من، نه تو! ول کن! فقط برو!
داری به زور میکشی… اصلا چرا؟ کجا؟
(سارا شاملو)
با تقطیعهای پیدرپی در این بیت و همینطور استفاده از علامت تعجب و بهکارگیری از هجاهای کوتاه مثل «نه»، «تو»، «ول»، «کن» تلاش میشود در کنار مکثها، به سرعت سطر نیز افزوده شود تا به لحنی بیحوصله، مستأصل و تا حدی پرخاشگر برسیم.
– «جنگ است!…»
مادرم همهی قصههاش را
با این شروع میکند و با صدای در
(فاطمه اختصاری)
در ابتدای این بیت با بهکارگیری ناگهانی از جملهی «جنگ است» و برشی که در مصرع زده میشود و همچنین استفاده از هجای کشیدهی «است» برای تولید مکث در محل برشخورده، لحنی پرتابی به وجود میآید که میتواند تداعیکنندهی جنگ باشد. همینطور با توجه به روایت این ورود ناگهانی به شعر بیانکنندهی حضور ناگهانی سربازان در خانه برای تجاوز است.
قرص و لیوان آب بر سر میز
– «چندتا چندتا ببلع عزیز!»
در سرم دُور می… نزد هر چیز!
قرص بودهست یا که اسمارتیز؟!
– زندهام که!
دوبارهتر هشیار
(سروش علینژاد)
در مصرع دوم از این بخش، با تکرار کلمه «چندتا» و همچنین به کارگیری کلمه عزیز در کنار علائم نگارشی تلاش میشود تا لحنی نرمتر با حالتی از تمسخر به وجود آید. همین لحن در مصرع چهارم هم دیده میشود. همچنین در مصرع انتهایی این بخش با استفاده از بُرش در مصرع و همینطور نحوهی چینش کلمات «زندهام که» لحنی متعجب تولید میشود.
در ادامه عناصری را که سبب تولید لحن در این ژانر ادبی میشود، با توجه به امکانات و محدودیتهای موجود، به شکلی دقیقتر مورد بررسی قرار میدهیم.
ایجاد لحن در غزل پستمدرن
- قالب و وزن عروضی
پیش از هرچیز باید نحوهی تعامل قالب و همینطور وزن عروض را با لحن و در حیطهای گستردهتر با تفکر پستمدرن روشن سازیم. با استفاده از قالبهای کلاسیک و همینطور وزن عروض برای نوشتن یک شعر باید گفت که ناخواسته ما شاهد متافیزیک حضور این دو عنصر هستیم. به بیانی دیگر با استفاده از وزن عروضی و قوالب کلاسیک به صورت خودکار و از همان لحظهی اول پیشفرضهایی که باید برای رعایت کردن آنها در نظر داشت به متن تحمیل میشود. پیشفرضهایی مثل نحوهی چینش تکرارشوندهی هجاها برای ایجاد وزن عروضی، نحوهی قرارگیری الگوی مصرعها به سبب رعایت قالب کلاسیک و حتی رعایت قوافی و به دنبال آن در بعضی از بخشها ردیف. چنین «قرارداد»هایی در تمام لحظات صرفا به دلیل «قراردادبودن» استفاده میشود و همانطور که دریدا مطرح میکند در رابطه با چنین مسائلی به صورت کلی نمیتوان بنیاد یا اساسی را پیدا کرد. همین مسئله میتواند سبب ایجاد محدودیت برای ساخت لحن شود. به طور مثال الگوی تکرارشوندهی وزن عروض باعث میشود تا لحن در میان این ریتم تکراری تا حدی گم شود. اما روی دیگر این سکه هم باید مورد بررسی قرار گیرد.
اگر با قوالب کلاسیک و وزن عروض همانند یک کلانروایت برخورد کنیم، مولف میتواند با استفاده از ابزارها و تکنیکهایی باعث شود تا لحنِ شخصیتها در همین چارچوب که به گذشته ارجاع دارد، تولید شود. درواقع در یک بستر الگومانند این تجزیه و خرد شدن روایتهای کلان به چیزی منتهی میشود که برخی از نویسندگان آن را برحسب تجزیه و فروپاشی پیوند اجتماعی و پراکندگی و تجزیهی تراکمهای اجتماعی به صورت تودهای از ذرات فردی که به پوچی پرتاب میشوند، تحلیل میکنند. به بیان دیگر شخصیتها از طریق لحنی که در چارچوب قوالب کلاسیک محصور شده، تلاش میکنند نوعی بی نظمی ایجاد کنند تا برای لحظاتی از کلانروایتِ حاضر که حاکم بر متن است، جدا شوند. این تقابل سبب تولید نوعی برخورد میشود که تاثیر خود را نه از طریق معنا بلکه «از طریق اثرگذاری بر مخاطبانش به دست میآورد.» (لش، 1990) به بیان دیگر تکرار دائمی یک ریتم در وزن عروض در لحظاتی ذهن را از معنای حاضر دور میکند و حتی ریتم برای ذهن جذاب میشود. از طرفی دیگر لحنِ ایجادشده -هرچند محدود- مخاطب را دوباره به شعر برمیگرداند. این برخورد تماما در بستری از پیشتعیینشده رخ میدهد که همواره بر متن سنگینی میکند.
یکشنبه است امروز؟ حسِ غمانگیزیست…
اصلا کجا هستی؟ روز است یا که شب؟
(اسماعیل شهیدی)
در این شعر با استفاده از وزن دوری مستفعلن فع لن روند دائمی و رفت و برگشتیای را میبینیم که همراه شده با اوج و فرودهای لحنی. برای مثال با استفاده از هجای کشیده در دو نیممصرع ابتدایی «ـروز» و «ـزیست» سرعت مصرعها گرفته میشود و لحن بخصوص در نیممصرع «حس غمانگیزیست…» دراماتیک میشود. به نحوهی قرارگیری سهنقطه هم در انتهای این جمله باید توجه شود.
- قیدها و کلمات
کلمات به عنوان دالهای موجود در متن علاوه بر ارجاع به مدلولهای عینی یا ذهنی با قرارگیری در کنار هم با توجه به سیستم جانشینی و همنشینی، فضایی ارگانیک را تولید میکنند که میتواند در لحظاتی سبب تولید لحن شود. از کلمات و قیدهای خاصی که معمولا بیشتر برای ایجاد لحن در غزل پستمدرن بهکار رفته است میتوان به آه، واقعاً، ببین!، خب، آره و… اشاره کرد.
بهمن بكش! كه جيبمان خالیتر از خالیست
بهمن بكش! سيگار ارزان واقعا عالیست!
(محسن عاصی)
در مصرع دوم با آوردن کلمه «واقعا» تلاش شده تا مصرع لحنی تاکیدی و البته کنایی به خود بگیرد که همین لحن نوعی تضاد را بین پیام گفتهشده و نیت شخصیت راوی سبب شده.
- تخیل
در ارائهی تعریفی از تخیل باید به تمایز آن با خیال توجه ویژه داشت. شاید بتوان گفت که تیلور کولریج¹ یکی از دقیقترین تعریفها را از تخیل و خیال و تمایز آنها عنوان داشته. او توضیح میداد که خیال فرایندی مبتنی بر تداعیست و تخیل فرایندیست خلاق. درست به همان صورت که «تخیل در عرصهی ادراک، شکل و نظم را بر مواد به دست آمده از راه حواس حاکم میگرداند و تا حدی آنچه را که درک میکند میآفریند، به همینسان در عرصهی هنر نیز بر روی مواد خام ناشی از تجربه کار میکند و به آنها شکل و هیاتی تازه میدهد.» (برت، 1969) به عبارت دیگر اگر تکه تصاویر و تکه خیالهای موجود در متن بتوانند در تمام سطوح و با استفاده از تمام عناصر تصاویر را در تعامل با فرم قرار دهند متن به تخیلی خلاق دست مییابد. یکی از عناصری که میتواند در تعامل با تخیل قرار گیرد لحن است.
نامههای «اِ…داره/ گریه… عزیز…»
گمشده توی بایگانی ها
متن دنیای پوچ و نامفهوم
زیر انبوه بازخوانی ها
(مهدی موسوی)
در مصرع اول این بند با استفاده از تکنیکهای زبانی از کلمه «اداره» معنایی دیگر هم به دست آمده است که به کمک زبان محاوره لحنی متفاوت با دیگر بخشهای شعر ایجاد کرده. این مسئله به وسیله تصاویر قبل و بعد (به متن کامل شعر مراجعه شود) یعنی بایگانی، بازخوانی و همینطور تصاویر دیگر موجود در شعر تخیلی را به دست داده که توانسته با لحن به تعامل برسد.
- چینش کیفی هجاها
یکی دیگر از مواردی که امکان ایجاد لحن را در متن به وجود میآورد نحوهی چیدن و مهندسی هجاهاست. به بیان دیگر چگونگی قرارگیری هجاهای کوتاه، بلند و کشیده در شعر تاثیر زیادی در لحن دارد. در اینجا باید اشاره کرد که به دلیل مقید بودنِ غزل پستمدرن به وزن عروضی چینش هجاها طبیعتا با محدودیتهایی روبرو است. اما از طرفی باید اشاره کرد که وزن عروض با امکان اختیارهای وزنی و یا استفاده از هجاهای کشیده تا حدی پتانسیل تغییر سرعت و ریتم را در خود دارد. البته باید گفت زمانی این تغییر ریتم به لحن میرسد که بیان کلام در تعامل با شخصیت موجود در روایت باشد.
تف شد آهسته روی متنی که
شرح ِ درد ِ همیشگی ِ من ِ ↓
خسته ی ِ تکـّه تکـّه ی ِ گیج ِ
خیس ِ درحال ِ منفجرشدنِ…
(مهدی موسوی)
همانطور که از نظر بصری نیز واضح هست در این بند با ایجاد تتابع اضافات کندی، کسالت و گیجی شخصیت روایتکننده کاملا در لحن مشهود است. در کنار تتابع اضافات از امکان اشباع در وزن عروض نیز در جاهایی استفاده شده. برای مثال: «دردِ»، «منِ»، «خستهیِ»، «تکهتکهیِ». که این اختیار موجب میشود خوانندهی شعر مجبور شود در انتهای این کلمات هجاهای مربوطه را کمی بیشتر بکِشد. البته همانطور که در بالا گفته شد به دلیل محدودیتهای عروضی، برخی از تتابع اضافات و کسرههای ارتباطدهندهی کلمات فاقد این اختیار هستند اما از نظر بصری در کنار هم فضای متفاوتی را نسبت به دیگر لحظات شعر رقم زدهاند. مانند: «شرحِ»، «همیشگیِ»
- علائم نگارشی
یکی از مواردی که در غزل پستمدرن نسبت به ژانرهای دیگر شعر موزون فارسی دیده میشود بسامد بیشتر استفاده از علائم نگارشیست. این مسئله میتواند بعضا به نشاندادن بهتر لحن در شعر کمک کند:
هرچند این صدای دوتا پلک چوبی است
هرچند…
استکان درون سرت شکست!!!!!!!
(محمد حسینیمقدم)
همانطور که مشاهده میشود در مصرع دوم با استفاده از ۷ علامت تعجب تلاش شده تا لحنی تعجبی و ناگهانی به تصویر شکستهشدن استکانِ درون سر داده شود.
- تقطیع پلکانی مصرع
مایاکوفسکی را میتوان بنیانگذار تقطیع پلکانی در شعر دانست. «او در این رابطه میگوید: روش نشانهگذاری عادی که بر استفاده از نقطه و ویرگول و علامت پرسش و تعجب استوار است، در مقایسه با تنوع لحن و احساسی که انسان پیشرفتهی امروز در آثار شعری خود میگنجاند، بسیار فقیر است.» (کابلی، 1376) این دیدگاه باعث شد که مایاکوفسکی به دنبال روشهای دیگر برای برجستهسازی لحن باشد. در نهایت به این نتیجه رسید که با ایجاد مکثهایی در بین مصرعها و نشان دادن این مکثها به صورت تقطیع پلکانی میتوان بهتر لحن شخصیتها را برجسته کرد. «در ادبیات فارسی احمد شاملو بسیار تحت تاثیر این تکنیک در ایجاد لحن بود به طوری که میتوان گفت تقطیع پلکانی یکی از تمهیدات بارز شعر اوست.» (عمرانپور، 1384) در غزل پستمدرن هم از این تکنیک برای ایجاد لحن استفاده میشود. در برخی از مثالهایی که پیش از این در مقاله زده شد نیز میتوان مواردی را برشمرد.
هی فحش میدهد که: برو احمق!!! هی داد میزند
که…
که تو…
باید…
(الهام میزبان)
همانطور که مشهود است در این بیت با تقطیع پلکانی تردید موجود در لحن شخصیت راوی موکد شده است. البته با توجه به روایت شعر این تقطیع از نظر بصری نیز به افتادن از پل هوایی و خودکشی نیز اشاره دارد (به نسخه کامل شعر رجوع شود)
- استفاده از زبان محاوره
از دیگر مواردی که به وضوح در آثار غزل پستمدرن دیده میشود استفاده از زبان محاوره برای دیالوگهاست. کنار هم قرارگرفتن زبان محاوره و معیار باعث میشود که لحن در کلیت شعر نمود بیشتری پیدا کند.
باران گرفته است از این شعر لعنتی
– «بیسرصِدام واقعا اون زیر، راحتی؟!»
در این بیت با تغییر زبان از معیار به محاوره در مصرع دوم لحن برجسته شده است. در کنار استفاده از زبان محاوره، استفاده از کلمهی واقعا و علامت سوال و تعجب هم به این برجستهسازی کمک کرده است.
لحن و شخصیتپردازی در قالبهای کلاسیک
زمانی که در ادبیات از لحن صحبت میشود باید نگاهی به مسئله «شخصیت» و چگونگی پردازش آن در دل روایت نیز داشته باشیم. صحبت از لحن بدون توجه به خاستگاه کسی که بیانکنندهی آن است بی معنیست. برای بررسی این مسئله در شعر موزون پستمدرن، ابتدا باید رابطهی بین قوالب کلاسیک و الگوهای ازپیشتعیینشدهی آن با هویت و چگونگی شخصیتپردازی در اندیشهی پستمدرن شفاف باشد.
همانطور که در ابتدای مقاله اشاره کردیم پیش از هر چیز باید یک بازتعریف از قالبهای شعر فارسی ارائه کنیم. بازتعریفی که این قالبها و الگوهای آن را در قامت یک کلانروایت تشریح میکند. کلانروایتی که میتواند «نمود»ی از یک زیست مدرن با مولفههای مربوط به آن باشد. مولفههایی مثل شکل ثابت بیرونی، تمرکز، طرح مشخص، چیرگی، حضور، متافیزیک و… حال در چنین بستری «حضور» شخصیتهایی با نگاه انتقادی به همان بستر به تولید نوعی «دیگربودگی» میانجامد که از مولفههای نگاه پستمدرن به شخصیت و به دنبال آن مسئلهی هویت است. از طرفی دیگر باید اشاره کرد که این تقابل بین الگوهایی که حال مدرن تلقی میشوند! با شخصیتهای حاضر در آن که دارای اندیشهای پستمدرن هستند، خود به نوعی از صورتبندی میرسد که در عین حال صورتبندیهای پیش از خود و حتی خود را تخریب میکند! در نتیجه عناصری مثل قافیه یا وزن عروض در حین تولیدشدن با نوشتن هر اثر موزون پستمدرن، به خود «نه» میگوید!
مفهوم شخصیت در اندیشه پستمدرن با چیزی که پیش از آن در مدرنیسم شاهد هستیم تفاوت بسیاری دارد. شخصیتپردازی پستمدرن مخالفتیست جدی با تصور هویت، یا تصور خودبودگی ماهوی که زمان نمیتواند مانعی برایش باشد. به عبارت دیگر وجود شخصیتهای پستمدرن با «تمایز» تعریف میشود. به شکلی که این تمایز از «دیگران» آغاز شده و تا «خویشتن» شخصیت ادامه مییابد. در چنین وضعیتی حتی استفاده از واژهی «شخصیت» معنای خود را از دست میدهد. به دلیل اینکه شخصیتها -با تعریف معمول!- اکنون در «وضعیت»ی قرار دارند که به طور کامل از «جوهره»ی خود فاصله گرفتهاند. این عدم انسجام در شخصیتها ما را با وضعیتی یکسر دیگرگونه روبرو میسازد. به عبارت دیگر شخصیتهای پستمدرن با مجموعهای از نشانهها «بازنمایی» میشوند.
روایت پستمدرن نظم موجود و تعاریف ازپیشتعیینشده از هویت را برهممیزند. در شخصیتپردازی پسامدرن خط سیر روایی، از همگونی مفروض هویت آغاز شده و به سوی ناهمگونی هماره متکثری پیش میرود. (مککافری و سایرین، 2000) در نتیجه دائما هویت به تعویق میافتد. حال میتوان گفت که تکرار دائمی وزن عروض در هر مصرع و محدودیتهای قوالب کلاسیک ابزاریست در جهت به تعویق انداختن هویت شخصیتها با یکسانسازی آنها در متنی که از الگویی تکرارشونده پیروی میکند. درواقع لحنهای مختلفِ شخصیتهای موجود در یک الگوی ازپیشتعیینشده (قوالب کلاسیک) همزمان که با استفاده از تکنیکهای یادشده سعی دارند لحن و صدای خود را در روایت پیدا کنند، دائما تحت سلطهی فراروایتی قرار میگیرند که این اجازه را به آنها نمیدهد یا به بیان بهتر تلاش میکند تا با شکلگیری شخصیتها و به دنبال آن هویتشان مقابله کند. چنین وضعیتی میتواند نوعی «بازنمایی» از ساخت فعلی دنیا باشد. ساختی که سعی میکند تا دائما «تعریف» خود را از مفاهیم مختلف ارائه دهد و در این بین صداهای در حاشیه معمولا همانجا میمانند. در حاشیه! به طور مثال میتوان به شعر «من چوب کبریتی که توی سطل آشغالم» از اسماعیل شهیدی اشاره کرد. اگر به متن کامل این شعر مراجعه کنیم، میبینیم که شخصیتهای مختلفی مشغول تعریف ویژگیهای خود هستند. اگر به لحن شخصیتها توجه شود میبینیم که تفاوت چشمگیری وجود ندارد. دلیل آن همین مسئله است که شخصیتها در تمام لحظات سخن گفتن دچار نوعی دیگربودگی و سرگشتیِ هویتی هستند. موضوعی که در پایانبندی شعر و حتی در اسامی افراد (بجای اسمهای مشخص هر شخص خود را چوب کبریت معرفی میکند) نیز موکد میشود.
نتیجهگیری:
در این مقاله تلاش شده که برجستهترین تکنیکها جهت ایجاد لحن در غزل پستمدرن مورد بررسی قرار گیرد. باید دانست که با توجه به گستردگی آثار ادبی در این ژانر قطعا میتوان به تکنیکهایی دیگر هم پرداخت. همانطور که در ابتدای مقاله هم اشاره شد، لحن در ادبیات امروز صرفا برای تکمیل شخصیت بهکار نمیرود بلکه باید به گونهای باشد که بتواند به کلیت اثر و نظام دلالتی آن ابعاد بدهد و آن را گسترده سازد. در تعامل قرار گرفتن لحن با دیگر عناصر و اجزای یک متن یکی از موارد مهم در به کارگیری و ایجاد آن است. غزل پستمدرن نیز از این قاعده در ادبیات روز مستثنی نیست. ابزارها و امکانهای متفاوتی که به برخی از آنها در این مقاله اشاره شد، کمک میکند تا بتوانیم لحن را -که از ملزومات اندیشهی پستمدرن است- در این ژانر ادبی ببینیم. اگرچه که باید به متافیزیک غزل و وزنهای عروضی نیز توجه داشت و سعی کرد لحن را به گونهای در تعامل با آنها در این اثر قرار داد.
پانوشت:
۱. سَمیوئل تیلور کولریج (به انگلیسی: Samuel Taylor Coleridge) (زاده ۲۱ اکتبر ۱۷۷۲ – درگذشته ۲۵ جولای ۱۸۳۴) شاعر، منتقد ادبی سبک رمانتیک، و فیلسوف انگلیسی که به همراه دوستش ویلیام وردزورث یکی از بنیانگذاران مکتب رمانتیسم در انگلستان بود.
منابع:
ارشدنژاد، شهرام (۱۳۷۷). فن شعر انگلیسی. چاپ اول، تهران: نشر گیل
برت، آر. برت (1969). تخیل. ترجمه مسعود جعفری، چاپ پنجم، تهران: نشر مرکز
شمیسا، سیروس (۱۳۷۸). انواع ادبی. چاپ ششم، تهران: نشر فردوس
عمرانپور، محمدرضا (۱۳۸۴). «عوامل «ایجاد»، «تغییر و تنوع» و «نقش» لحن در شعر». فصلنامه پژوهشهای ادبی، شماره ۹ و ۱۰
کابلی، ایرج (۱۳۷۶). وزنشناسی و عروض. چاپ اول، تهران: نشر آگه
لش، اسکات (1990). جامعهشناسی پستمدرنیسم. ترجمه حسن چاوشیان، چاپ چهارم، تهران: نشر مرکز
لیوتار، ژان-فرانسوا (1979). وضعیت پستمدرن. ترجمه حسینعلی نوذری، چاپ پنجم، تهران: نشر گام نو
مککافری، مورامارکو، مکهیل و سایرین، لری، فرد، برایان (2000). ادبیات پسامدرن، ترجمه یزدانجو، پیام، چاپ ششم، تهران: نشر مرکز
میرصادقی، جمال و میمنت (۱۳۷۷). واژهنامهی هنر داستاننویسی. چاپ اول، تهران: نشر کتاب مهناز