نمیگم برات بهترین ماشینِ
اتوماتِ یکدنده رو میخرم
ولی دندههام نرم و چشمام کور!
با تاکسی تو رو سینما میبرم
رو لبهات میتونم تمرکز کنم
که دیوونهی «طعم گیلاس» شم
که یه «مرد معمولی» باشم ولی
کنار تو که راه میرم خاص شم
میتونم تو رو با زبون ِ نگام
به مهمونیِ بوسه دعوت کنم
به سنجاق سینهت، به پیراهنت
به عطر تنت هم حسادت کنم
نه! تقصیر من نیس که هر بار چشات
به جیبای خالیم زل میزنه
که بوقای یکدندهی ماشینا
واسهت از راه دور دهُل میزنه
شاید قسمت اینه خیابون باشم
قدمهات از رو تنم رد بشن
تو اونقدر میخوای بری که پاهات
محاله یه لحظه مردد بشن
توو فکرت یه وقت نگذره کاشکی
که من مردِ سگدوزدن نیستم
تو دنبال یه پهلوونپنبهای
که اون پهلوونپنبه، من نیستم
بنفشه کمالی