میشینه پشتِ رُل، جلوش پیسته هر سمت میره تابلویایسته! هر دفعه توو آتیش میسوزه؛ خاکسترش پا میشه، وایمیسته… میاُفته توو دریایآتیش باز… جاده یه تارِ موی باریکه رد میشه -توو رویاش- با گریه از خطِپایانی که نزدیکه از اشک پُر تَر میشه چشماش و دریاچهی نمنم… خزر میشه [با نقشهیراهش …
بیشتر بخوانید »