در این زمانهی الکل، در این زمانهی خون پریده از سر خوابت پرندهای که منم به پنبه سر نبریدم که عاشقم بشوی منی که تیغم و از صخرهی تو میشکنم منی که دختریم نخبهنخ زمستان شد که زیر بهمنت آهسته شانه خم کردم تمام زندگیم بوی کهنگی میداد ولی برای …
بیشتر بخوانید »