چندقطره مولتیویتامین توی ظرف آبش چکاندم و همانجا کنار قفسش تکیه دادم به دیوار سیمانی حیاط. توی خانهای که هیچکدام حرف یکدیگر را نمیفهمیدیم، یک طوطی آورده بودیم که حرف زدن یادش بدهیم. سبز بود و خپل و خیلی خسته، با چشمهای متعجّب طوسی که مردمکهایش یکسره مثل جنزدهها بزرگ …
بیشتر بخوانید »