ایا زندگانی! من از ترس میترسم! ای زندگانی که میافکند سایهی شومی از مرگ بر هرچههایت، و مِهدودی از «این دگر چیست؟» میگسترد بر چههایت؛ و کارش جز این نیست که غافل بدارد مرا از تو، چندانک، چو با رخشههای دلانگیز، چشمکزنان، گاه و بیگاه، درخشان شوی، آذرخشانه و اینک …
بیشتر بخوانید »