زنی که قافیه وار اینک
لباسِ شعر به تن دارد
اگرچه آمده معلوماست
خیالِ کشتنِ من دارد
دوباره منقلِ مجنون را
شبانه راه بیندازم
دوباره عشق در این خانه
هوای دود شدن دارد
همیشه سکس به تنهایی
دوای وصل نخواهد شد
که گاه غربتِ سنگینی
کسی درونِ وطن دارد
عروسماهیِ اقیانوس!
تو را چکار به زشتیها
به قورباغهی غمگینی
که خانه توی لجن دارد
کیام؟ که زنده بمانممن؟
تو کیستی که نمیرانی؟
بزن به سینهی من ایدوست!
که جایِ دشنه زدن دارد
زنی چنین که تویی شاید
دهانِ باز ببخشاید
به زخمِ تازهی امروزی
که بخیههای کهن دارد
مگر به گردنم از مویت
طنابِ دار بپیچانم
در این هچل که غزل در وِی
نظر به سوی کفن دارد
پویا چاوک