پروسیک
برای پشتِ پای لبانی
که از جانبِ جاریِ
جای این صدا!…
زخم که میخورند
دور میشوند
و دوره میکند
یکی اینجا
مضراب گلویم را
خوانندهی گرامی!
بر شاهراهی
که در خون و تیغ جمع میشود
نمیشود دیگر
به عکسی که مدام
دهانمان برعکس میکند
تا دوباره کمی جار/
نمیزَنند
نمیزنم به ظنینِ دردی
که در حجم صدایم
به درون آینه صورت میکشد
شاعرِ محترم اینجا
با دو دست کوتاه و کلافِ این کنف
که تا زیر عاج پوست دست میکشند
چگونه دمادم
تلخاب جرم گلویم را؟
نه میبُرند نه میبَرند
نمیبُرد دیگر
چیزی شبیه کارد را / چیزی شبیه کارد
و خط و حمد این تسبیح
که پشتِ لبانم جمع میشود
این جا جز دعا که دیر است
از شما /
که دور نیست
در انشعابِ هوای این خونابه
گریه / که زور نیست
بیهوده به التفاتِ تنی
که ترک بستر نمیکند
دارند درک این درد میکنند؟
برای سیاههی زخمی
که پیچ میخورد
پیش میبَرد
پیش میروند
دارد پیش میروم
تا که سطرها را شلوغ؟
دیگر برای این صامت بلند
که لبهایمان کوتاه نمیکند
چگونه از جنبِ کجای صدا؟
دارد کارد میخورد گلو
که از این میان دو بازوی
لخت هم عبور؟
خوانندهی گرامی!
به اندازهای که باید
صرفِ همین زنایِ محصنه /
وصف کردهايم که پشت این دهان
دارند مشت میشوند!
شما لطفن
طوری خط نزند
که در دیگری درگیر شود
کجا؟
چه عرضِ این حال کنم
دنیا؟
کفاف ما نمیکند
صدا؟
دارند مدام میزنند این جا
درست شما را زیرِ پوستم
و صوتِ انا علیه راجعون
ببخشید الیه راجعون
که تا سنگدان خیابان تا خورده است
دوباره کنار خون
از شانهی کبوتری بالا برود
جَاءَ الحَقّ
و زَهَقَ الباطِلُ
إِنَ الباطِلَ كَانَ زَهُوقًا
هیچکس را تا نباشد او فنا
نیست ره در بارگاه کبریا
ما بها و خون را بها یافتهایم
جانب جان باختن / بشتافتهایم
عرق خونیام که عرق است اندرین
خونهای آخرین و اولین
وقت آن آمد که ما عریان شود
جسم / بگذارد سراسر جان شود *
جانی که پشت به پشت
در این روخوانی سیاه میشود
دردی که دخیل مانده است که به این غرابت
بر پشتِ لبانم
و فلسِ پوستی
که مدام پیوسته
از مسحِ سر
تا شروع خطِ این وضو
روی لامسه ی تنم ضرب میگیرد
تا شب /
که شتاب میکند از لمسِ شقیقهای بلند
تا شب /
که شروع میشود از کنارهی دو چشم
تا شب /
که سر میرود بر طارَم این صدا
میانِ میلِ شاهرگم دیگر
حیاتِ نبضی به شماره افتاده است
که تا جرس
در دو ساقِ لخت
این چنین زنگ بخورد
عرفان دلیری
*مثنوی معنوی