و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد و اگر بگويى شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد قطعا كسانى كه كافر شدهاند خواهند گفت اين [ادعا] جز سحرى آشكار نيست.
سوره هود آیه ۷
روز اول:
مرد بیدار میشود. همسرش هنوز خواب است. مرد به ساعت نگاه میکند. ساعت ۶ است.
[نکته: یک ساعت واقعی نیست. در واقع تصویر مقوایی یک ساعت شماطهدار است که عقربههایش روی ۶ ایستادهاند.]
مرد از تخت بلند میشود. به طرف دستشویی میرود. رو به آینه میایستد. چشمهایش هنوز خوابند. موهای سیاهش را شانه میکند. مسواک میزند. مردد است. انگار از خودش میپرسد اول صبحانه بخورد یا اول مسواک بزند. مسواک میزند. ریشهایش را کف میزند. تیغ را میکشد. میشاشد. دستهایش را با حوله خشک میکند. به طرف آشپزخانه میرود. همسرش بیدار شده. میز صبحانه را برایش میچیند. نیمرو. یک لیوان شیر. مرد نیمرو را میخورد. نصف لیوان شیر را هم سر میکشد. از همسرش تشکر میکند. به طرف اتاق خواب میرود. کت و شلوار خاکستریاش را میپوشد. بعد به طرف اتاق دیگری میرود. پشت میز کامپیوتر مینشنید. کمی تایپ میکند.
روز دوم:
مرد بیدار میشود. همسرش چشمهایش را باز میکند. مرد همسرش را میبوسد. به ساعت نگاه میکند. به نظر میرسد ساعت ۶ باشد. مرد بلند میشود. به طرف دستشویی میرود. رو به آینه میایستد. چشمهایش سرخاند. موهایش را مرتب میکند. مسواک را بر میدارد. دوباره آن را سر جایش میگذارد. تیغ را میکشد. از گونهاش خون میاید. انگشتش را روی لکه میگذارد. خون نیست. مایعی بیرنگ است. سر تکان میدهد. خون میشاشد. همسرش میز صبحانه را چیده. خرما و شیر. با همسرش حرف میزند. همسرش نگران به نظر میرسد. به طرف اتاق خواب میرود. کت و شلوار سیاهش را میپوشد. به طرف اتاق دیگر میرود. پشت میز کامپیوتر مینشنید. با مشت صفحهی کامپیوتر را خرد میکند.
روز سوم:
مرد از خواب بیدار میشود. همسرش نیست. مرد به ساعت نگاه میکند. ساعت، پاره شده است. مرد بلند میشود. تا روی دو پا میایستد زمین میخورد. میخواهد بایستد. زمین میخورد. غلت میزند. بعد پشتک میزند. مرد پشتکزنان سعی میکند خود را به دستشویی برساند. همسرش پشتکزنان از در ورودی وارد میشود. مردی با روپوش سفید پشتکزنان دنبالش میآید. مرد روپوشسفید چاقویی میکشد. صورت مرد را به آرامی میبرد. مایع بیرنگی بیرون میجهد. مرد روپوشسفید یک قطره از مایع را در شیشه میریزد. پشتکزنان میرود. مرد به خودش میشاشد. لخت است. پشتکزنان به طرف اتاق کامپیوتر میرود. خردهشیشههای کامپیوتر را میخورد.
روز چهارم:
مرد از خواب بیدار میشود. همسرش لبخند میزند. مرد به ساعت نگاه میکند. یک ساعت دیجیتالی است. ساعت ۶ است. پشتکزنان به طرف دستشویی میروند. در حین پشتک زدن میشاشد. در دستشویی سعی میکند پشتک بزند. ولی فضا کوچک است. تیغ را برمیدارد. روی پوست سرش میکشد. نصفی از موهایش را میتراشد. در خانه باز میشود. دو مرد کتوشلواری پشتکزنان وارد میشوند. کارت ویزیتی به مرد میدهد. روی کارت ویزیت متنی نوشته شده. کارخانهی تولید آب معدنی چشمه. مرد دوم یک کیف را روی زمین میاندازد.
روز پنجم:
مرد از خواب بیدار میشود. همسرش به او نگاه میکند. بعد مرد به ساعت نگاه میکند. صفحهی ساعت دیجیتالی خالی است. مرد پشتکزنان به طرف دستشویی میرود. آینه را روی زمین میاندازد. با آینهی شکسته شده کف زمین خود را تماشا میکند. انبردستی را بر میدارد. با انبردست دندان خود را میکشد. دندان جدا نمیشود. فشار میدهد. صدای خرد شدن شنیده میشود. دندان شکسته شده را روی مسواک میگذارد. در باز میشود. چند مرد سفیدپوش پشتکزنان وارد میشوند. مرد را روی تخت میخوابانند.
روز ششم:
مرد از خواب بیدار میشود. همسرش مرده به نظر میرسد. مرد به ساعت نگاه میکند. هیچ چیزی روی دیوار نیست. مرد میخواهد بلند شود. متوجه میشود به تخت بسته شده است. به رگهایش سوزن وصل کردهاند. محفظهای پر از مایع بیرنگ کنارش است. از بدنش مایع استخراج میشود. مرد چشمهایش را میبندد.
روز…:
مرد از خواب بیدار میشود. حالا مرد نیست. زن است. ساعت را نگاه میکند. شوهرش که زن است روی دیوار میخ شده است. زن از جا بلند میشود. میخواهد پشتک بزند. میافتد. دوباره تلاش میکند. میافتد. سینهخیز به طرف آشپزخانه میرود. یک لیوان خالی روی میز است. زن به طرف میز کامپیوتر میرود. خردهشیشهها دستانش را زخم میکنند. خون میآید. رنگش سیاه است. در باز میشود. دو مرد کتوشلواری سینهخیز وارد میشوند. کارت ویزیت را به زن میدهند. روی آن چیزی نوشته شده. شرکت تولید نوشابهی کوکاکولا.
فرشاد صحرایی