Tag Archives: شعر، اعظم صلاح‌جو

شعری از اعظم صلاح‌جو

عامل انتحاری احساس خودکشیِ دوباره‌ی فرضی لای انگشت‌های گیجت دود توی جیبت یه فندک قرضی   باردارِ نوازش عشقی باگ خلقت جهانتو خورده لک‌لکی که تو رو آورد اینجا وسط راه خونه‌تون مُرده   لطف پرگار این جهان اینه تا مهندس‌ترینِ مَردم شی هی بچرخی و بِشکنی هر بار یا …

Read More »