«هیدروکلریک اسید» مشغول نوشتن سطرهای ابتدایی داستان آخرم بودم. به این فکر میکردم که اینبار میتواند نظر ناشر را به خود جلب کند یا دوباره دیوارهای اتاق تنها خوانندگانش هستند؟ به کیف پولم نگاهی انداختم. انگار چیزی در بساط نداشتم حتی به اندازهی خرید یک پاکت سیگار. باید در این …
بیشتر بخوانید »