شعری از بکتاش آبتین

«چسب از اندوه من بردار»

 

چسب از اندوه من بردار

زخمی ندارد این درد

برگرد ای وهم دوره‌گرد!

هر روز بر دیواری خلوت

جای دست و سرم را قاب می‌گیرم

و این منظره

با پاییزی نزدیک و درختی دور دور دور…

دیدن دارد این فاصله دویدن دارد این فاصله

و لکنت پاهای من با هیچ کفشی وا نمی‌شود

بشود که چه؟

صبر کن

(الهی بری برنگردی)

رفته‌ام و نفرین‌شده‌ی مشت‌های سنگینی

بر سینه‌ی مادربزرگم بودم

دودم و بوی سیاه من

چشمان بسیاری را می‌سوزاند

سوزانده‌ام

نامه‌های فراوانی را از خودم به خودم

در گوشه‌ای نشسته‌ام و خودم را نصیحت می‌کنم!

چه کنم؟

در دفتر من صدآفرین‌های بسیاری بود نبود؟

ورق می‌زنم

هزار آفرین بر این مهرها

و بوی جوهر قرمز

و بوی جو…

و بوی…

و…

در من آرزوی بزرگی

از هوش رفته است!

 

بکتاش آبتین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، استفاده از سرویس reCAPTCHA گوگل مورد نیاز است که موضوع گوگل است Privacy Policy and Terms of Use.

من با این شرایط موافق هستم .