درختی سوخت
دودش
شعری گریان برای باغ نوشت.
باغ که سوخت
دودش
داستانی بس غمگین برای کوه نوشت.
کوه که سوخت
دودش
قصیدهای اشکآلود برای روستا نوشت.
روستا که سوخت
دودش
نمایشنامهای تراژیک برای شهر نوشت.
در شهر اما زنی بود
که زیبایی درخت و کوه و روستا و شهر را
یک جا در دل و قامتش داشت
آنگاه که بهخاطر آزادی خودسوزی کرد
دودش
داستانی بیپایان
برای سراسرِ سرزمین نوشت…
شیرکو بیکس
ترجمه از مختار شکریپور