بایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان، علی کریمی کلایه

اجاق کور – داستانی از علی کریمی کلایه

اجاق کور – من حامله‌ام! – دیدی گفتم بالاخره می‌شی، فقط نمی‌دونم کار قرصا بوده، کار خدا بوده، یا کار خودمون؟ – کار هیچ‌کدوم. – منظورت چیه؟ – این بچّه‌ی تو نیست. *** مرد قاشقِ پُرش را توی هوا نگه‌می‌دارد و زل می‌زند به زن، زن قاشق خالی‌اش را پایین …

بیشتر بخوانید »