ترنتر از ترنی که میتواند همهی ایستگاه و ریل را با خود ببرد بپرم توی تونل دست بزنم و جیغ را بکشم سمت جادهی خاکی که دود دهانم فرق کند با سیگارهای پشت دیوار و سرد پیچیده شده لای زمستان یواشکی شاشیدن توی اگزوز کامیون و بیترسِ رفتن به آن …
Read More »Tag Archives: شعر، وحید پورزارع
شعری از وحید پورزارع
من انعقاد خونام در یک بیمارستان صحرایی و گروه خونیام با همهی گروهها اختلافِ نظر دارد سَرَم سِرُم متحرکیست اما اسناد محرمانهای از کُشتار نامههای عاشقانهی پرستاریست به زخمیها و بیسیمها وسیلهای برای انتقال دوستت دارمهاست به اولین روستا که رسیدیم خاک برمیداریم و میزنیم به چاک خاک بر سر …
Read More »