اعظم صلاح‌جو کنصفر

آبلوموف‌های لش درون سرم – اعظم صلاح‌جو

آبلوموف‌های لش درون سرم
فکرهایی لَمیده در تخت است
عق زدم بر تمام داراییم↓
«جرم اندیشه» تا ابد سخت است

[«نوزده» مردِ تازیانه به دست]

خودکشیِ مکرر و گهگاه…
[با تمام وجودشان سمّی]

مثل استاد پیر دانشگاه!

[با نگاهی مهوّع و چندش]

مثل جسمی که سِرو در دیس‌ است↓
زل زده، لخت و گیج و پَرکنده…
حرف‌هایم سُقُلمه‌ی هیس است

[دست‌ها بسته لب به لب سیلی
بر تنم جای زخم و دندان است]

در سرم ردّ پای آزادی‌ست
جسم من تا همیشه زندان است

لکّه‌های کبودش از گریه‌ست↓
در ته آسمان نشسته ماه
شب به شب گریه می‌کند تا صبح
می‌رود باز سمت دانشگاه…

دست و پاهای بسته‌ام زخمی‌ست
چشم‌ها گوشه‌ایست لم داده
آندره حرف می‌زند با من
پلک‌هایم دوباره افتاده…

[جیغ و فریاد و نعره و ضجّه
تن من زیر دست و پای الاغ]

فکر کردم… و مرگ من حتمی ست
زیر «هشتاد و چار» تا شلاق

بعد از این آش و لاش و کز کرده
روح و جسمِ جهان من خونی‌ست
از سکوتی که مایه‌ی ننگ است
تا تجاوز که غیر قانونی‌ست!

خودکشی کرده ماه در حوضش
لرزشی کرد و بعد هم مغروق…
موقع اعتراض تنها، بووووق
موقع اعتراض تنها‌، بووووق

مشکلش از ستاره‌ی بخت است
جرم اندیشه تا ابد سخت است

 

کنصفر در تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *